به مناسبت اولین تولد احمد اسفندیاری در غیابش
به مناسبت اولین تولد احمد اسفندیاری در غیابش
سوم اردیبهشت 1301 در تقویم آن سال روز مهمی نبود. اما همان روز بعدها به روز تغییر سرنوشت نقاشی ایرانی بدل شد. روزی که یکی از بزرگ‌ترین نقاشان نوگرای ایران در آن متولد شد.
 
تاريخ : دوشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۵

وفات احمد اسفندیاری در واپسین ساعت‌های سال کهنه، نوروز نقاشان ایران را تلخ کرد. اسفندیاری، یادگار هنر نوگرای ایران، و قدیمی‌ترین هنرمند نقاش ایرانی بود. هنرمندی که سابقه درخشان هنری‌اش در روزگاری که نقاشی را جز به شیوه کمال‌الملک مقبول طبع هیچ‌کس نبود ،تجربه کرد. 

اسفندیاری از معدود هنرمندان دهه 30 و 40 شمسی بود که بر خلاف هم‌نسلانش هنر را از طبیعت معهود در هنر عصرش جدا کرد و راهی تازه برای هنرمندان پس از خود ساخت.

این هنرمند بنام و هم‌عصرانش یعنی ضیاپور، جوادي‌‌پور، حميدي، شكوه رياضي، عبدالله عامري، عنقا و كاظمي هنر ایران را در میانه دهه سی تا پنجاه به راه تازه‌ای کشاندند؛ در حالی که تمامی آن‌ها شاگردان مردانی بودند که در مکتب کمال‌الملک مشق هنر کرده و واقع‌گرایی را به شکلی هنرمندانه به کار می‌بستند. شاید عجیب بود که شاگردانی در این وادی تربیت شوند؛ که چنین شاختارهای هنر واقع گرا را بشکنند و واقع گریزی را تجربه کنند. با حضور او و هم‌نسلانش در فضای هنری آن ‌سال‌ها، رکود و رخوت هنر ایرانی جای خود را به موج جدیدی داد که بعدها منتقدان نام نوگرا بر آن نهادند و این گروه جوان به خالقان «جنبش هنر نوگرای ایران» ملقب شدند. در این میان اسفندیاری به شیوه‌های امپرسیونیست و پسا امپرسیونیست گرایش بیشتری نشان داد و آثارش در سال‌های اوج جوانی به نمایش این سبک هنری متمرکز شد. 

به واقع آسان نیست که هنرمند مخالف با جریان هنری زمانه‌اش حرکت کند و حتی با جریان‌های هم‌عصرش به رقابت پردازد و شاید بسیار دشوارتر باشد که مخاطبان اصلی‌اش با هنر او بیگانه باشند و در میان مردم طرفداری نداشته و هنرش مقبول مخاطبان واقع نشود. اما اسفندیاری و دوستان هنرورزش در مقابل چنین واکنش‌هایی نه تنها در مسیر خود سست نشدند؛ بلکه به مرور زمان ثابت کردند که هنر دوران همان است که آنان در دست پرورانده اند. هنری که نبض هنری قرن را در دست گرفت و جنبش و زندگی تازه ای در هنر دوران پدید آورد. مسیر ناهموار هنر مدرن به دست پیشگامانش و با انرژی بی‌پایان آن‌ها به شکوه رسید و شاید به حق است اگر ادعا کنیم که هنر هنرورزانی چون اسفندیاری نبض زمانه را در دست گرفت و  راه هنر را برای ده‌ها سال بعد هموار کرد. گرچه این هنر برگرفته از همان فضا و همان ذهنیت بود؛ اما در دستان اسفندیاری هنر شکل تازه‌ای به خود گرفت. آثار اسفندیاری به خوبی گویای شرایط اجتماعی و اندیشه مردمان آن عصر اسست. سادگی بی آلایش و اندکی روستایی مأبانه در آثار او حکایت از این حقیقت دارد.

به تعبیر بهتر فضای ساده و صمیمی حاکم بر نقاشی‌های اسفندیاری حکایت از روح آرام و شاعرانه هنرمندی دارد که سختگیری‌های نقاشان مکتب کمال‌الملک را چندان نمی‌پسندد. تلفیق فرم‌های ساده و فضاهای آرام او با رنگ‌های تن مایه آبی فضایی رویاگونه را مقابل چشم مخاطبانش قرار می‌دهد. اسفندیاری در آثار خود به درستی و با کمال دقت از سایه‌های رنگی بهره می‌گیرد و فضاهای دو بعدی آثارش را از یکنواختی می‌رهاند؛ اما با وجود سادگی و صراحت در طراحی و ترکیب‌بندی، آثار او هرگز نمایانگر هنر غرب که در این ایام هم در رونق انتزاع به سر می‌برد؛ نیست. پایبندی به فرهنگ ایرانی در آثار او بیش از هر خصوصیت دیگر نمایان است. 

اسفندیاری رنگ‌ها را به خوبی می‌شناخت و آنها را در کمال هوشمندی در کنار یکدیگر قرار می‌داد. غلبه رنگ‌های آبی و فیروزه‌ای آثار او را به سوی غم یا یک فضای زمستانی سوق نمی‌دهد و حتی مخاطبش را دچار کسالت نمی‌کند. او در نمایش مناظر طبیعی، زندگی مردم و حتی طبیعت بی‌جان از رنگ‌های سرد و روشن استفاده می‌کرد. در آثار او حجم انبوهی از رنگ‌های آبی فام مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ اما این استفاده افراط‌ ‌گرایانه به نظر نمی‌رسد. این هنرمند به خوبی فضاهای سرد آثارش را با رنگ‌‌هاي مختصر گرم و خاموشي نظير نارنجي‌ها، زردها و قهوه‌اي‌ها همراه می‌کرد و از سردی آن‌ها می‌کاست. به همین سبب بیننده آثار او هرگر احساس خستگی یا دلزدگی پیدا نمی‌کند و تنها لطافت پنهان در آثار او را پیچیده در احساسی رویاگونه تشخیص می‌دهد. شاید یکی از دلایل این احساس، استفاده او از آبی‌های متنوع با دامنه تیرگی و روشنی‌های بسیار باشد. بدین طرفند، آثار او نه تنها یکنواخت و غمناک به نظر نمی‌رسند؛ که جلوه‌های تازه‌ مشابه فوویست ها را نیز به آثارش اضافه می‌کنند.

علاوه بر این، حذف جزييات و ساده‌سازي، در آثار او شاید حکایت از صراحت و سادگی روحش دارد. ویژگی بارزی که در هنر دیگر تمدن‌های دنیا نیز می‌توان مثالش را یافت. اما سادگی آثار اسفندیاری به هیچ وجه غرب‌گرا نبود. او هنر نقاشی را با جوهره‌ فرهنگ خود می‌آمیخت و به همین سبب با وجود اشتراکات بسیار، نمی‌توان هنر او را هم‌رنگ با هنر غربی دانست. اما نمی‌توان آثار او را از هنر غربی کاملاً متمایز دانست. او نیز چون هنرمندان هم عصرش هنر معاصر اروپا را می‌شناخت و آن گونه که آثارش روایت می‌کنند؛ علاقه پنهانی به گرایش‌های امپرسیونیستی و پست امپرسیونیستی داشت. از سوی دیگر تمایل یکباره او به نقاشی از منظره را نیز می توان بهره‌گیری هوشمندانه‌اش از هنر غربی دانست. 

اما فارغ از تمامی‌ خصوصیات دیگر، آثار اسفندیاری هم‌چون هویت فردی‌اش به مخاطب نزدیک است. آثار او احساس حضور در یک سرسرای اشرافی را به مخاطبش القا نمی‌کند. بییننده آثار اسفندیاری همواره هنرمند را درگیر همان مناظری می‌بیند، که خود قادر به تماشای آن‌هاست. طراوتی را حس می‌کند که نقاش در حین انجام کارش آن را احساس کرده و به راحتی قادر است هنرمند را همزاد خود پندارد. شاید به این سبب بود که اسفندیاری را به جای آن‌که زندگی در غالب یک نقاش درباری را انتخاب کند؛ به کلاس درس کشاند. اسفندیاری سال‌ها یک نقاش بی ادعا ماند و فارغ از جایگاهش، تنها میهمان افتخاری اختتامیه جشنواره‌ها ماند.

اما فارغ از هنرنقاشی، احمد اسفندیاری هنری داشت که شاعران و ادیبان فارسی زبان به وفور از آن یاد کرده اند. تمامی شاگردانش او را انسانی اخلاق‌مدار و نیک سیرت می‌دانستند. خصوصیتی که در پس تمام آثارش قابل تشخیص است. به هر روی آن‌چه می‌توان به عنوان کامل‌ترین کلام درباره او گفت شاید تنها کاربرد واژه «هنرمند» به کمال معنی درباره او باشد.

مینا عبدی
کد خبر: 56333
Share/Save/Bookmark