نگاهی به «بیخود و بیجهت» تازهترین ساخته عبدالرضا کاهانی؛
گم شدن در هیچ
شبیه به این فیلم در سینمای ایران بسیار کم دیده ایم و شاید اصلا ندیده ایم. فیلم در زمانی به اندازه طول زمان واقعی خود روایت می شود و به اصطلاح «Real Time» است.
تاريخ : سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۲۳
فرهاد (احمد مهران فر) و الهه (نگار جواهریان) در حال اسباب کشی به خانهای هستند که قرار است همان شب عروسیشان در آنجا برگزار شود و این همزمان شده است با اسباب کشی محسن (رضا عطاران) و مژگان (پانته آ بهرام) از همان خانه. محسن دوست و همکار فرهاد است. همه بار و اثاثها روی زمین مانده و همه چیز کند جلو میرود. در این میان مادر الهه سری به دخترش میزند و میرود ولی این امر استرس بیشتری به الهه وارد میکند. راننده کامیون حمل بار هم که از شهر دیگری آمده میخواهد زود برود و همان کاری را با این دو زوج میکند که مادر الهه. هر دو خانواده در شرایط بدی قرار میگیرند و مشکلاتی بین آنها بوجود میآید. مادر الهه دوباره بر می گردد و به الهه میگوید که هیچ مهمانی را دعوت نکرده و نمیخواسته که عروسی دخترش در چنین شرایطی برگزار شود و فقط میخواسته به او ثابت کند که توان استقلال و مدیریت زندگیاش را ندارد. محسن و مژگان اثاث خود را به طور موقت در همان خانه میگذارند و همه چیز کمی آرام میشود.
نمیتوان این فیلم را با قواعد سینمای کلاسیک بررسی کرد این فیلم چهارچوبها و قواعد خودش را دارد. کاهانی در این فیلم بین سبک ابزورد و کلاسیک پلی زده است. فکر کنید سینما چقدر خسته کنده میشد اگر همه فیلمها شبیه به هم میشد. «بیخود و بیجهت» را به این متهم میکنند که چیزی برای گفتن ندارد، نه قصهای (که اتفاقا دارد)، نه شخصیت پردازیای (که این یکی را هم دارد). بین این همه فیلمی که درباره خیانت، ازدواج، موضوعات سیاسی و یا کمدیهای سخیفی که ساخته میشود وجود فیلمهایی مثل این فیلم نعمتی است. اتفاقا موضوع اسباب کشی که محور اصلی داستان است و اتفاقات ریز و درشتی که در کنار این امر میافتد موضوعی است که بسیاری از ما در این شهر آنرا تجربه کردهایم.
در مدتی که بازیگران جلوی دوربین هستند ۸۰ دقیقه از یک زندگی را میبینیم، لوکیشن محدود است و کاهانی با دوربین خود در آن محیط کوچک با آن همه کارتن واسباب و اثاث کاری میکند که مشابه این کار را «اصغر فرهادی» در «درباره الی» کرده بود و مضاف بر این کاهانی در ایجاد حس زمان واقعی بسیار موفق عمل میکند بیانصافی است که نگوییم فیلم از نگاه تکنیکی و کارگردنی و بازی بازیگران بسیار موفق است. کارگردان با تسلط کافی با شناخت بر موقعیتها طوری عمل میکند که ریتم فیلم تا انتها افت نمیکند.
شخصیتهای فیلم بسیار عجیباند ولی واقعی جلوه میکنند. مثلا الهه با آن شخصیت اعصاب خردکناش چطور به ازدواج با فرهادی که از هفت دولت آزاد است راضی شده و علاوه بر این بدون پایبندی به اصول خودش از او بچه دار هم شده است. فرهادی که مدام در حال شوخی کردن است و انگار پای بند به هیچ اصولی نیست مثلا به خاطر الهه مذهبی حاضر شده ریش بگذارد و یا اینکه انگار برای بچه دار شدن عجله داشته است. یا محسنی که علاف است و مدام غرهای زنش را تحمل میکند، با آن شغل مسخرهاش حالا قرار است به سفر حج هم برود چون مجانی تمام شده. یا مژگانی که مدام دارد حال الهه را میگیرد و هر لحظه امکان دارد ماجرای بارداری او را لو بدهد وقتی با مادر روبرو میشود دیگر خودش نیست و حتی برای الهه دلسوزی هم میکند. مادر هم که وارد فیلم میشود وضعیت تغییر میکند، در این لحظه الههای که در تلاش است تا خود را مهمتر از بقیه نشان دهد در مواجهه با مادر به یک دختر خطاکار (تازه مادر نمیداند که او چه خطایی کرده) تبدیل میشود. حضور مادر فیلم بسیار واقعی جلوه میکند.
طبق جریان غالب این سالها این فیلم هم بسیار ظریف در حال روبرو کردن دو جبهه از اعتقادات است، مادر الهه عامل استرس است معرفی میشود و به نوعی بدمن (بد وومن) فیلم است، زنی است که بیشتر به فکر خودش است تا دخترش. بیشتر دین مدار است تا اخلاق مدار، حال اینکه دین و اخلاق جدای از هم نیستند. در مقابل مادر الهه و میتوان گفت خود الهه که حتی از نصب ماهواره جلوگیری میکند ولی یک جای کارش میلنگد (حاملگی زودتر از موعد)، مژگان قرار میگیرد، زنی که مانند الهه برای زندگیاش چهارچوب ندارد و در بسیاری از لحظات فیلم مدام دارد حال الهه را میگیرد ولی در آخر برای او دلسوزی میکند و کمک حال او میشود.
امیدوارم کاهانی که انصافا کارگردان خوبی است دست از لج بازی برداشته و برخلاف جریان فیلمسازی سالهای اخیرش دست روی فیلمنامه کلاسیکی بگذارد و اینکه باید گفت کاهانی به آنچه که در این فیلم میخواسته رسیده است و فیلم خیلی هم بیخود و بیجهت ساخته نشده است.