نگاهی بر رمان «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی؛
سبزوار چشمهای گُل محمد
«پیشکش به عاشقان»؛ این نخستین جمله ای است که بر نخستین صفحه رمان بلند «کلیدر» نوشته است. کتابی که سالیان متمادی است که محبوب دلهای مخاطب ایرانی است و با هر فصل پُرشکوه آن می شود عاشقی کرد. روزهای این داستان از جنس زیستن در معیت دشت و کوه های سبزوار و شبهای آن مملو از ستاره باران قصه های تاریخی این منطقه است.
تاريخ : يکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۱۷
مریم خاکیان_ با «کلیدر» می شود از پستوی تاریخ یک منطقه سردرآورد؛ ایستاد و نظاره گر روزگار ستم بر رعیت شد، ایستاد و تلخی اعتراض را همراه با چای های زغالی ایل کلمیشی، کنار چادرهایشان نوشید و برای تک تک شخصیتهای این داستان گریست. قلمی که جان مایه آفرینش نبردی پُرشکوه از شیرمردان را رقم زده است و آنها را در دل دیار تاریخی سربداران جای داده است.
«کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی، روایت فراز و فرودهای جانکاه این نبرد در کشاکش کوه و شهر است که سبزوار دیگری را به مخاطب نشان می دهد؛ سبزوار رستگاری که در رگ و پی این داستان می رود تا به اندازه ده جلد، خون تازه ای بر ادبیات داستانی معاصر باشد و ذهن مخاطب را چنان در اوج نگاه می دارد که گویی، گُل محمد کلمیشی و برادرانش تمام تاریخ یک منطقه اند.
دولت آبادی در این اثر کم نظیر به انبوه زیباترین توصیفات از مناطق مختلف داستان خود بنا بر روایت و شکل داستان بهره جسته است و هم از شهر و هم از کوه و دشت در داستانش کم نگذاشته است؛ برای مثال او درباره منطقه بیهق در دومین فصل این کتاب ده جلدی است می نویسد:«خیابان خالی بیهق، این شاخیابان سبزوار، در گرگ و میش پگاهی به رخوت، تن یله داده بود.به یک چشمگردان از دروازه باختر، دروازه عراق، تا دروازه خاور، دروازه نیشابورش را می شد برانداز کرد.بر گلدسته امامزاده یحیی موذن بانگ رها کرده بود.در مسجد جامع چارطاق باز بود و در عبوری گریزان هم می شد صحن گسترده اش را به یک نظر دید.»(ص۲۷،ج اول،کلیدر)
بیهق، شهر دیرینه خراسانی در دل سبزوار است که دولت آبادی هر از گاهی در داستان خود با شخصیت ها بدانجا سفر می کند و مخاطب را از این شهر به آن شهر و از این ده به دیگر ده در منطقه نیشابور می برد.
در این اثر ماندگار، موقعیت های مکانی بسیاری به تصویر کشیده می شود که از آن جمله می توان به دشت كلیدر، روستاهای قلعه چمن، سوزن ده، چارگوشلی، كلاته كالخونی، سلطان آباد، شهر سبزوار و محل اسكان ایل اشاره کرد. این مكانها در مسیر حركت شخصیتها به دقت ترسیم میشوند، اما به طور کل بیشتر داستان در دل توصیفهای طبیعت بکر آن منطقه در دل دشتها می گذرد.
«کلیدر» عنوان خود را از منطقه ای به همین نام گرفته است؛ كلیدر، منطقه روستایی در دل سبزوار و روستایی دلربا در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که وجود کوهستانهای اطراف این منطقه سبب شده است تا از آب و هوایی مناسب برای زندگی عشایر برخوردار باشد؛ این کوه ها در امتداد هم شکلی از یک منطقه استحفاظی را برای قبایل و عشایر این منطقه ایجاد می کند که در رمان «کلیدر»، «گُل محمد» قهرمان این داستان را با همراهانش در خود پناه داده است. درباره وجه تسمیه روستای کلیدر برخی آن را به دو واژه پهلوی «كلی» به معنای محكم و «در» بهمعنای قلعه مرتبط می دانند. بقعه کلیدر از معروفترین آثار تاریخی این منطقه است که مربوط به سده هشتم هجری قمری است و در حال حاضر تزیینات آن از بین رفته است و از شرایط مناسبی برخوردار نیست.
این روستای تاریخی زیبا، آلبومی از روزگار سپری شده است که بناهای سالخورده ای چون قلعه كهنه، قلعه كمری، بنای خواجه ابوالقاسم، غار قلعه حاجی، قلعه خراب، حمام نادری، آثار رباط عباسی و امامزاده یحیی بن زید را در خود جای داده است. همچنین تپه قلعه كهنه تپهای تاریخی است كه بررسی سفالهای قدیمی نشان میدهد تاریخ آن به سده هفتم تا یازدهم هجری برمیگردد.قلعه حاجی نیز یكی دیگر از آثار تاریخی منطقه است كه در شمال روستا و رو به روی تپه قلعه كهنه قرار دارد. امروز، از این قلعه تنها بخشی از حصار دور آن باقیمانده است و قلعه زیبای آن روز، اینک تل خاکی بیش نیست.
در اسناد تاریخی درباره روستای کلیدر آمده است «ولایت کلیدر؛ یکی از ولایات مهم جوین است که قریه های متعدد آن عبارتند از: قریه ی کلیدر و توابع، قریه ی برسلان و توابع، قریه ی بیدخان و توابع، قریه حاره و توابع، قریه دزق و توابع، قریه ی جاهوک و توابع، قریه ی جاهوک و توابع، قریه ی سمان و توابع، قریه ی کوشک و توابع، قریه ی راویر و توابع، قریه ی بردیو، قریه ی بران و توابع، قریه ی قیقان و توابع، قریه ی ریرود و توابع. غیر از این قُری که ذکر کرده شد، مزارع دیگر دارد».(عبدالله خوافی)
«کلیدر» در سه فضای شهری، روستایی و ایلی می گذرد. در فضای شهری به توصیف سبزوار از کوچه پس کوچه ها گرفته تا بازار و میدان می پردازد. در این مكان است كه بعد سیاسی اندیشگانی رمان تغذیه میشود و هم از این مكان است كه تقابلهای سطوح اجتماعی، پاسخ حكومتی- نظامی، دریافت میدارد. يعني تضاد نظامهاي ارزشي متفاوت، اربابان، رعيتها، ياغيها و حزبيها را در برابر هم قرار ميدهد و حكومت براي برقراري سكون و تعادل به واكنش نظامي متوسل ميشود.فضای روستایی، كه شامل دهاتی چون قلعه چمن، قلعه میدان، سوزن ده، چارگوشلی، كلاته كالخونی، سلطان آباد، زعفرانی میشود. اكثر حركت های داستانی در دو روستای، قلعه چمن و قلعه میدان صورت میگیرد و این دو محل زندگی اكثر شخصیتهای داستانی را در بر می گیرد.فضای زندگی ایلی، كه شامل حوزهی اطراف كوه كلیدر است و مكان پردازش شخصیتهای محوریای چون گل محمد و سایر افراد خاندان كلمیشی است.
دولت آبادی به قلمی که وصف آن مملو از بیان ریزنگاریهای طبیعت است در باب زندگی عشایر چنان می نویسد که گویی مخاطبش را در دم در آن مکان حاضر می کند. در جلد دوم این کتاب هنگامیکه می خواهد از «طاغی» بگوید عارفان خراسان را مثل میزند و پس از گفتنهای بسیار می نویسد: «طاغی قشلاق است. پناه زمستانی پاره ای ایلات و گوسفندچرانان کلیدر.میانگاه کاشمر و بیهق.تکه ای از بوته زار را، سیاه چادرها در بر گرفته اند. چادرسیاه هایی نهفته در لابه لای درختان تنگاتنگ که افراشته ترینشان به یال اسبی نتوان رسید. طاغی پناهگاه زمستانه گوسفندان و سگان و چوپانان و هیزم کشان و دله دزدان است. در طاغی، خانوار کلمیشی نیز میخ چادرهای خود را در زمین فرو کوبیده بودند.»(ص۳۶۶،ج دوم، کلیدر)
از نکات مهم دیگر تاریخ سرولایت، وجود شهری به نام جوزگان نزدیک کلیدرمی باشد که هم اکنون درختان گردوی بسیار کهن با قدمتی ناشناخته در آن محل وجود دارد و این منطقه را محل جنگ و شهادت یحیی بن زید علوی می دانند که آرامگاه یحیی در این محل از بناهای اوایل دولت صفویه، زیارتگاه صاحبدلان است. از آثار به دست آمده از زیارت کلیدر، هیچ شکی باقی نمی گذارد که دشت کلیدر محل تلاقی سپاهیان نصربن سیار و یحیی بن زید علوی به سال ۱۲۵ ه.ق. بوده است.
تپه قلعه کهنه که قدمت آن به قرن هفتم تا يازدهم هجري قمري برمي گردد، در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است. اين تپه با کوه هاي اطراف متفاوت است و داراي سفال هاي بسيار زيادي است که هر يک رنگ و نقش متفاوتي دارد، اين تپه در قسمت غربي روستاي کليدر در حدود ۲۵ متر از سطح روستا بالاست. اين تپه داراي پستي و بلندي هاي بسياري است که نشان دهنده وجود حيات در مقطعي از تاريخ در اين مکان است. قلعه حاجی هم یكی دیگر از آثار تاریخی منطقه است كه در شمال روستا و رو به روی تپه قلعه كهنه قرار دارد.
دولت آبادی تنها به توصیفهای بکر از طبیعت نمی پردازد، او صبح سبزوار را در کالبد فضای شهری آن روزگار هنگامیکه گل محمد و عمو مندلو به بازار آن رفته اند چنین به تصویر کشیده است: «گل محمد و مندلو اولین مردانی هستند که قدم بر سنگفرش خیابان گذاشته اند.سبریز را گذر می کنند.از کنار حوض هشت پایه رد می شوند و دمی دیگر، از بیخ شانه بازار، قدم در میدان زغالیها می گذارند.میدان هنوز خالی است.باران خاکش را سفت کرده است.دورادور میدان در همه دکانها بسته است.پاییندست میدان در سکُنج راهی به کوچه پادرخت هست و این سوترک گذری به بازارها آهنگرها و گودال غرشمالخانه.غرشمالها نیز هنوز در خوابند.از شمال میدان، از کنار در جنوبی کاروانسرای شازده،راهی به کوچه مسجد جامع.کوچه ای شکن شکن، ته بازارچه قنادها را می برد و با شیبی تُند و پاکیزه، سنگفرش، سر بر در کوچه جنوبی مسجد می گذارد.»(ص۴۳۶،ج دوم، کلیدر)
قلعه چمن از مکان های مهمی است که نقل آن در کلیدر بسیار می رود:«میانه راه، آن سوی زعفرانی و مانده به قلعه چمن، بر کنار کهنه راه مشهد، در جایی به نام حوض غلامو، هفت ستون گچی چون هفت تخت دیو، خود را به رخ راه و مردم گذرنده می کشیدند.»(ص۴۶۹،ج دوم، کلیدر). قلعه چمن داستان، همان روستاي سنگ كليدر سبزوار است كه بسياري از اتفاقهاي رمان دولتآبادي در آنجا رخ داده است. گلمحمد در طول مبارزهي خود مدتي را نيز در رباط زغفرانيه گذرانده كه اكنون برخي از مردم او را بهخاطر ميآورند يا تعدادي از همرزمان او هنوز هم در همان خانههاي روستاي قديمي زندگي ميكنند.
دولت آبادی در یکی از سفرهای تحقیقاتی اش به ولایت سنگرد ، به خانه کسی که ارباب سنگرد بود می رود و وقتی درباره گل محمد می پرسد ارباب سنگرد خیلی خلاصه به او می گوید : گل محمد یک دزد بود که در این کوهها (اشاره به طرف کوه سنگرد) کشتندش . و بعد که دولت آبادی تحقیقات بعدی را انجام می دهد ، می فهمد که ارباب سنگرد ، خود یکی از حریفهای گل محمد کلمیشی بوده است . در همین سفر کدخدای زعفرانی از مظلومیت خودش صحبت می کند و می گوید : خان محمد بعد از کشته شدن برادرش گل محمد، می خواسته او را بکشد و او مدتی به خانه نمی آمده و خان محمد همه اش توی دشت می آمده کمین می کرده و من هم از بالا خانه منزلم پایین نمی آمدم و گرنه در تیررس گلوله خان محمد بودم .
«کلیدر» اگرچه با روایتی عاشقانه شروع می شود و نخست زیباترین تصاویر را از زن ایرانی «مارال» به مخاطب ارائه می دهد اما به جدالهای روز و شب عدالتخواهان با حکام زمان خود می پردازد. دولت آبادی در این اثر خانواده و اقوام را هم به گونه ای متبحرانه در اثر خود جای داده است. استحکام روابط خانوادگی و به خصوص ایلی که از دیرباز تا کنون در ایران وجود داشته است در این اثر به خوبی نمودار گشته است. شاید عبارت آغازین این کتاب «پیشکش به عاشقان» پندار موجهی از عشاقی است که هرکدام به گونه ای در راه عشق جان میدهند؛ از گُل محمد گرفته تا برادران و مادر و همسر، همه و همه به راه عشقی که عدالت معنوی است رفته اند. از مهمترین ویژگی های این رمان ده جلدی، حضور شیرزنان ایرانی در تمام لایه های زندگی اجتماعی، سیاسی و خانوادگی است.
درباره محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی نویسنده رمان معروف «کلیدر» زاده ۱۳۱۹ سبزوار است. زادگاه و زیستگاهش در سبزوار سبب پروراندن شخصیتهای داستانی «کلیدر» در بستر زیبایی های این منطقه شده است. او درباره این اثر جاوید می گوید: «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»
بیشتر منتقدین ادبیات داستانی «کلیدر» را نقطه عطفی در تاریخ ادبیات مدرن فارسی میدانند و آن را «حماسه زوال» میخواند. از تمبر یادبود محمود دولتآبادی همزمان با هفتاد و چهارمین سالگرد تولدش با عنوان در زادگاهش سبزوار، رونمایی شد.
بیش از پانزده سال از عمر دولت آبادی مصروف به نوشتن این اثر سه هزار صفحه ای شده است. از دیگر آثار او می توان به: «ته شب»(داستان کوتاه)، «آوسنه باباجان»(داستان بلند)، «گاواربان»(داستان بلند)، «جای خالی سلوچ»(رمان)، «روزگار سپری شده مردم سالخورده»(رمان)، «سلوک»(رمان)، «روز و شب یوسف»(داستان بلند)، «زوال کلنل»(رمان)، «وزیری امیر حسنک»(رمان)، «نون نوشتن» و «میم، آن دیگران» اشاره کرد.