فیلم سینمایی «خاک و مرجان» به کارگردانی «سید مسعود اطیابی» در سی ویکمین جشنواره بیالمللی فیلم فجرحضور داشت. سید مسعود اطیابی در اسینمای ایران تا کنون فیلمهایی چون: اخلاقتو خوب کن، شرط اول، صبح روز هفتم، خروس جنگی و مصائب دوشیزه را ساخته است و فیلم سینمایی «خاک و مرجان» ششمین فیلم سینمایی او در مقام کارگردانی است که با موضوع جنگ و تبعات آن در کشور افغانستان ساخته شده است. فیلم روایت گر مرد افغانی است که سالها قبل همسرش در اثر حمله طالبان کشته شده است و اکنون دختر بزرگش در آستانه ازدواج قرار دارد. شب عروسی دخترش، زنی با روبند برخواسته و عروس و داماد را میبوسد و میرود در حین رفتن وقتی زن، بچه خود را صدا میزند آن مرد متوجه میشود که او همان همسرش بوده که اسیر طالبان شده و بچه همراه وی نیز حاصل تعرض طالبان به وی میباشد. مرد در گیر و دار پذیرش زن میشود و زن نیز درگیر ماندن یا رفتن که در نهایت این دو به هم نمیرسند.
اطیابی در این فیلم اجتماعی تلاش کرده که با استفاده از تبعات منفی جنگ در کشورهایی مثل افغانستان به مخاطب نشان دهد که کشت و کشتار در کشورها جهان سوم بیشتر از آنکه به نفع خودشان و تغییرات سیاسی و اقتصادی باشد، بیشتر باعث تخریب، ویرانی شهرها وهمچنین آسیبهای روحی و روانی اقشار مختلف مردم و به خصوص کودکان و زنان میشود. جنگی که سالها اثرات منفی آن ب روی مردم میماند و هیچ گونه فراری هم از آن نیست.
فیلم به بیانگر حضور اشغالگرانی آمریکایی است که به بهانه ساختن و آبادانی افغانستان در این کشور حضور دارند و مدام در جادهها، کوچهها وخیابانها بر رفتار و زندگی مردم نظارت دارند. حضوری دائمی ارتش آمریکا و پرواز بالنهای آنها در شهرهای افغانستان اشاره به تسلط مدام و همه جانبۀ آنها بر زندگی، فرهنگ و اجتماع مردم افقانستان و همچنین چپاول آنها دارد.
تاکنون بیشتر فیلمهایی که در خصوص مردم، فرهنگ و جنگ افغانستان با طالبان ساخته شده است در اکثر آنها بیشتر از آنکه به تبعات جنگ و واثرات منفی آن بر زندگی مردم پرداخته شود بیشتر نمایش نوعی بدبختی و فقرمالی و فرهنگی مردم و خشونت طالبان، مشکلات مهاجرت و بازگشت مردم به این کشوربوده است و کسی تاکنون در فیلم خود به تبعات منفی روحی و روانی جنگ بر تک تک آدمها کمتر پرداخت داشته است. اما در این فیلم اطیابی در «خاک ومرجان» تلاش کرده که بتواند از کلیشههایی این گونه فیلم هادوری کند و بیشتر در فیلم خود به تبعات منفی روحی و روانی جنگ بپردازد. فیلم به مخاطب میگوید که جنگ خشونتهای خاص خود را دارد و به دنبال آن کشتار و تجاوز را هم به دنبال دارد. در این فیلم «آویزه» به عنوان نمادی از زنان افغانستان است که موردتجاوز یک سرباز آمریکایی قرار میگیرد و از او بچه دار نیز میشود. بچهای که مانند هزاران بچههایی که دراین گونه موراد به دنیا میآیند و آیندهای ندارند وسرنوشت این گونه بچهها میتواند نماد و استعاری از اوضاع امروز افغانستان باشد. اوضاعی که نشان دهنده هجوم همه جانبۀ نظامی، سیاسی و فرهنگی غرب به کشرهای خاورمیانه و کشور افغانستان است.
شاید بتوان گفت استفاده بیش از اندازه اطیابی از موسیقی در اکثر قریب به اتفاق سکانسها همگام با دیالوگهای فیلم نقطه ضعف فیلم باشد که تلاش فیلمساز را برای برانگیختن احساسات مخاطب را نشان میدهدو همین عامل باعث میشود مخاطب نتواند ارتباط منقی و عقلانی با فیلم برقرار کند. از طرفی قوت نداشتن و گیرا نبودن سکانسهای ابتدایی فیلم نیز باعث عدم ارتباط منطقی مخاطب با فیلم میشود. همچنین اتفاقات فیلم تا نیمههای آن تقریباچیز خاصی نیست وتا مخاطب را به دیدن فیلم راغب کند وهرچقدر فیلم به پایان خود نزدیک میشود بیشتر میتواند مخاطب را جذب خود کند.
از طرفی به دلیل آشنایی فیلمنامهنویس اثر با فرهنگ مردمان کشور افغانستان، مناسبات شخصیتهای فیلم برای مخاطب ایرانی تا حدودی باورپذیر و مستندگونه به تصویر کشیده میشود ومخاطب احساس میکند که این گونه تصاویر را از نزدیک دیده است. فضاهای شهری مختلف کابل در نماهایی مختلف فیلم هم بر حس همذات گنداری مخاطب کمک میکنند. اما د رکل مسعود اطیابی دراین فیلم نهایت تلاش خود را به کار برده که بتواند بیگناه بودن مردم افغانستان را در ظلمی که برآن روا میشود را به نمایش بگذارد و بگویید که جنگ در دراز مدت باعث نابودی یک کشور شده و مردمان آن سرزمین رابه لحاظ روحی و روانی و اقتصادی نابود خواهد کرد.