استاد مجسمهساز در گفتگو با هنرنیوز؛
کسی از مجسمهساز حمایت نمی کند!
یک استاد مجسمهسازی گفت: هنرمندان مجسمهساز نیازمند حمایتهای دولتی هستند. چراکه هنر مجسمهسازی نیازمند امکانات و شرایطیست که هنرمند خود به تنهایی قادر به تامین آن ها نیست.
تاريخ : يکشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۵
جمشید مرادیان درباره مشکلات مجسمهسازان به عدم حمایت از هنرمندان برای تخصیص کارگاه و تجهیز دانشگاههای مجسمهسازی با ما به گفتگو نشست.
هنر مجسمهسازی از جمله هنرهاییست که فراهم آوردن امکاناتش به راحتی امکانپذیر نیست و با توجه به دشواری تأمین هزینههای کاری، بسیاری از دانشجویان مجسمهسازی قادر به ادامه فعالیت نیستند. راهکار مشکل این هنر چیست؟
هنرمندان مجسمهساز نیازمند حمایتهای دولتی هستند. چراکه هنر مجسمهسازی نیازمند امکانات و شرایطیست که هنرمند خود به تنهایی قادر به تامین آن ها نیست. از جمله این مشکلات امکان تخصیص کارگاه برای هنرمندان است. یکی از بزرگترین موانع و مشکلات این هنر عدم توان مادی هنرمندان برای اجاره مکانی به عنوان کارگاه است. چراکه مجسمه سازی درآمد چندانی ندارد و با توجه به مخارج بسیار این رشته، هنرمندی قادر نیست که ماهانه بیش از یک میلیون تومان اجاره برای کارگاهی بپردازد. در صورتی که قادر نیست حتی اجارهبهای این مکان را هم از راه مجسمهسازی تامین کند. وقتی دانشجو نمیتواند آثارش را بفروشد؛ چگونه قادر است به حیات هنری خود ادامه دهد؟ این موضوعات خود به دنبال یکدیگر طالیه فاسد ایجاد میکند. وقتی کلاس های دانشگاه کمتعداد هستند، کاری برای این حرفه نیست، و هنگامی که خریداری برای آثار هنرمندان این حرفه نیست، دولت هم از هنرمندان حمایت نمی کند؛ نمیتوان انتظار پیشرفت این حرفه را داشت.
در حکایت آموزش نیز نقدهایی وارد است. به نظر میرسد ما هنوز ضرورت وجود مجسمه را حس نکردیم که دانشجویان مان هنوز کارگاه مناسبی برای ساخت مجسمه ندارند.
اگر در یک جمله بخواهیم اوضاع مجسمهسازی را بیان کنیم؛ باید بگوییم، اوضاع مجسمهسازی در نا به سامانی به سامان است. مسئولین باید به این موضوع توجه کنند. اگر شهری با آثار هنری تزئین شود؛ آرامشی به شهروندان خواهد داد که قیمت آن از پرداخت سوبسید خرید داروهای مغز و اعصاب و روان ارزانتر خواهد بود. در طولانی مدت حمایت از هنر سرمایه گذاری است. واقعاً سرمایهگذاری برای هنر را نباید اتلاف بیتالمال دانست. چراکه پتانسیلی برای رفتار نرم و ملایم در جامعه ایجاد می کند. وقتی خشونتهای رفتاری از مردم زدوده شود؛ بسیاری از رفتارهای اجتماعی و نواقص زندگی شهروندی اصلاح خواهد شد. جای سوال نیست که در بسیاری از کشورها برای مجسمهسازی با برف و یخ سمپوزیومهای پر هزینه برگزار میشود. آفتاب طلوع می کند و برف آب می شود. شن ها را باد خواهد برد! اما حسی که از ساختن مجسمههای برفی و شنی در ذهن شهروندان میماند؛ تا مدتها همراه آنها باقی خواهد بود. اگر در روزی آفتابی از مکانی که روزی مجسمه برفی در آن ساختهشده عبور کنند؛ آن مجسمه را خواهند دید. این عین انتقال کلام شاعرانه هنر به مخاطب است. آنچه مسئولان لزوم آن را احساس نمیکنند. یا شاید بهتر است بگوییم سنت آن وجود ندارد.
سمپوزیومها سنت مجسمهسازی را رفته رفته ایجاد می کند. ما در روزگار گذشته هرگز سمپوزیومی نداشتیم. اما امروز به مدد زیباسازی شهرداری تهران، که ماه ها برای ساخته شدن چند مجسمه تلاش میکنند؛ این صنعت شرایط بهتری یافته است. سمپوزیوم بدعت خوبی بود. به باور من افرادی که در برگزاری سمپوزیوم نقش داشتند؛ اسم خود را با جاودانگی گره زدند. هنری که در برگزاری سمپوزیوم به خرج دادند و مرارتهایی که در جهت ماندگاری این هنر کشیدند؛ نامشان را جاودان می کند.
فکر میکنید به سبب کمرنگ بودن مجسمه در سابقه تاریخی ما کمرنگ شدنش را در فضاهای شهری موجب می شود؟
علاوه بر روزگار پیش از اسلام یعنی مفرغهای لرستان، تمام کاشیهای صفویه از نظر من مجسمهاند. هم چنین تمام آجرکاریهای سلجوقی. البته اگر پیشینهای تداومیافته از هنر مجسمه در پس خود داشتیم امروز شرایط هنر ارزشمند مجسمهسازی بهتر از این بود. بسیاری برای سابقه مجسمه به تخت جمشید استناد میکنند. چرا این سنت قطع شده؟ اگر چنین استادانی در ایران زیستهاند؛ به یقین باید آثار پر تعدادی از آنها بر جای مانده باشد. اگر ما چنین سنگتراشیهایی داشتیم؛ چرا از این کار تنها یک اثر باقی مانده؟ اگر این سنت تداوم داشته، پس ادامه آن کجاست؟ به هر حال اگر پشتوانه تاریخی محکمی در پس این هنر بود امروز مشکلات کنونی را نمیدیدیم.
به هر حال باید واقعیتها را قبول کرد. یادمان نرود اسلام در سرزمینی ظهور کرد که مهد بت پرستی بود! بنابر این وقتی از تراشیدن بت منع کرد؛ در تمام سرزمینهای مسلمان مجسمهسازی افول کرد. این قانون برای آن روزگار بسیار عالی بود. اما آیا امروز هم چنین موضوعی حس میشود؟ امروز باید بیشتر به این هنر پرداخته شود. چرا که من حس میکنم رفتار فردی که در فضاهای سرشار از هنر زندگی میکند با رفتار فردی در کشوری چون ایران قابل قیاس نیست.
سابقه ذهنی در امتداد یک هنر بسیار حایز اهمیت است. اما به نظر می رسد مدرسان دانشگاه، چندان به سابقه هنری ایران تاکید نمیکنند. همانطور که در آثار دانشجویان میبینیم؛ آثار هنرمندان غربی چون هنری مور بیشتر در دانشگاه ها نفوذ کرده تا مفرغهای لرستان. این معضل از نظر شما به عنوان یک هرمند وجود دارد؟
سابقه هنری ما به واقع ارزشمند است. تپه سیلک و شهر سوخته و مکانهایی ازین دست؛ ازین جمله است. اما باید خاطر نشن کرد که اگر قرار بود در گذشته زندگی کنیم؛ چشمانمان را پس سرمان میگذاشتند. حال اگر بخواهیم دائم به عقب برگردیم نتیجه ای نخواهیم گرفت. اگر قرار است از تاریخ استفاده کنیم؛ تاریخ را با دانش امروزی تعریف کنیم. کاوش تاریخ حرکت روبه جلو نیست. اگر قصد داریم از نیاکان خود بهره ببریم باید تاریخ خود را دوباره تعریف کنیم. این نگاه لازم است؛ با توجه به این که ضرباهنگ جامعه جهانی دیگر چون گذشته نیست. تنها یک کلیک برای اثرپذیری و آشنایی با دنیا کافیست. همین موضوع سبب می شود که دانشجویان ما از پست مدرن سر بر آورند! اما اگر سابقه نباشد؛ ما در نشانهشناسی فرهنگی دچار مشکل خواهیم شد. مجسمهها نشانه های فرهنگ یک ملتاند. هنر حرکتی در تاریخ است که بار فرهنگ جامعه را به نسلهای بعد منتقل میکند. اگر امروز مجسمهای ساخته شود که معلوم نیست از کجا کپی برداری شده، در اولین نگاه نشانهشناسی را بر هم میزند. در عین حال باید اشاره کنم اگر قرار است به غرب برسیم؛ باید آنقدر به شرق برویم که سر از غرب درآوریم. منظورم از رفتن به شرق، یافتن همان هویت تاریخی است. درک هنری است که در سرزمینهایی جاریست که عادتشان نگاه کردن از آسمان به زمین است.