شباهت رفتار ایوبی به میرکریمی / چه کسانی پشت پرده می اندیشند؟
آیا سند اسفناک ترین اقدامات تاریخ سینمای پس از انقلاب بنام ایوبی می خورد؟
تاريخ : دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۷
جشنواره فیلم فجر سالهاست که بهار سینمای ایران است و نفس های تازه سینما در این ماه با پرواز سیمرغ ها دوباره جریان می یابد. خوب و بد سینمای ایران با این جشنواره عجین شده و حداقل قرابتش با انقلاب آن است که در دهه فجر برگزار می شود. این تقارن مسیری را به عنوان آرمان برای سینمای ایران می نمایاند، هرچند تا سینمای آرمانی فاصله زیادی داریم.
اما برخی همین میزان قرابت را نیز برنمی تابند! سالهاست با روش های مختلف و خرج های عجیب و غریب در پی آنند این چراغ را کم فروغ نمایند. از مشابه سازی گرفته تا قاعده گذاری های بی منطق و دست و پا گیر! موضوع به امروز بر نمی گردد و ریشه در سالهایی دارد که استحاله فرهنگی در دستورکار وزارت فرهنگ و ارشاد بود، همان دورانی که وزیرش امروز خود استحاله شده است!
این مسیر یک مسیر تکراری است که می توان تصور کرد چه نانی برای کسانی دارد که هوشمندانه و از پشت پرده عروسک گردان این میدانند.
اتفاقات امروز هم در ادامه همین مسیر معنای واقعی خود را پیدا می کند و نمی توان بدون توجه به گذشته ای که بر سینمای ایران رفته تحلیل درستی از شرایط ارایه داد.
سال گذشته بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر از آن جدا شد و به سال بعد منتقل گردید. همان زمان انتقادات زیادی به این تصمیم صورت پذیرفت. این اقدام بخشی از رونق جشنواره را متاثر کرد. اعتراضات بعد از برگزاری بخش بین الملل در ابتدای سال ۹۴ جدی تر شد و بسیاری بر این اعتقاد بودند که هم زمانی بخش بین الملل با بخش ملی در دهه فجر بهتر از هر اقدام دیگری است.
حال بعد از گذشت چند ماه مدیران سینمایی برای پاسخگویی به انتقادات تصمیمی عجیب گرفتند و آن حذف نام فجر از بخش بین الملل جشنواره بود. این اقدام با حکم صادره برای مدیرعامل خانه سینما به عنوان دبیر جشنواره فیلم ایران همراه بود و باعث تعجب همگان گردید.
به یکباره اعتراضات آغاز شد، حذف نام فجر از یک رویداد بین المللی در سینمای ایران همان بوی استحاله سالهای دور را می داد. مگر ما از بیان نام فجر انقلاب اسلامی برای عرصه های بین المللی هراسی داریم که آن را منفک زمانی و نامی کنیم. اعتراضات بالا گرفت تا بدانجا که بخش خبری بیست و سی نیز به تحلیل آن پرداخت. اینجا دیگر عصبانیت در رفتارهای متولیان وقت و موقت سینما بروز پیدا کرد.
ابتدا میرکریمی با نگارش متنی در فیس بوک خود با عنوان کردن این مطلب که "حوصله جواب دادن به خزعبلات بخش خبری بی آبرو و دروغ پراکنی چون بیست و سی را ندارم" اقدام به پاسخ دادن و دفاع کردن از خود کرد! نکته جالب توجه درمطلب میرکریمی را می توان به تهدید او خلاصه کرد. جایی که نوشت "انگار مدتی است جامعه ما دو دسته شده است. کسانی که کمتر کار مفید انجام میدهند و بیشتر حرف میزنند و همیشه نگراناند, و دیگرانی که بیشتر کار میکنند کمتر حرف میزنند و امیدوارند. من تلاش میکنم جزو دسته دوم باشم، البته اگر بگذارند و زیاد روی صبر امثال ما حساب باز نکنند."
میرکریمی در این یادداشت با زیرکی عنوان کرد نمی خواهد این مطلب باز نشر شود که جای دفاع را همیشه برای خود باز بگذارد. گویی او از مناسبات امروز رسانه های مجازی بی اطلاع است و در این دنیا زندگی نمی کند!
اما ایوبی دقیقا روش دوست صمیمی خود را پیمود. ابتدا نامه ای به سرافراز نوشت و پس از تعارفات معمول ابتدای نامه عنوان کرد " از شما درخواست می شود دستور فرمایید گزارش سراسر کذب و نادرست بخش خبری بیست و سی شامگاه پنجشنبه ۲۹ مرداد با موضوع تغییر نام جشنواره فیلم فجر را جهت روشن شدن افکار عمومی تصحیح کنند " و در ادامه نوشت "آیا شایسته است که فردی یا گروهی برای منفعتی گذارا و سیاسی سرمایه بزرگ اعتمادملی را مخدوش کند؟" ایوبی در این نامه عنوان کردکه جشنواره فیلم فجر پر رونق برگزار خواهد شد. گویی کسی جرات دارد در ابتدا جشنواره فیلم فجر را تعطیل کند! اگر کسی چنین اشتباهی را انجام دهد غیرت های انقلابی ادامه حیات مدیرتی او را دراین نظام برنمی تابند.
جالب است آنجا که اعتراضات ادامه می یابد ایوبی در گام دوم مطابق دوست گرامیش در سایت شخصی تهدید را دستمایه رهایی از فشارها قرار می دهد و می نویسد"این روزها نشر یک خبر نادرست در رسانهها سبب شد تا برخی از مدیران سابق سینمایی و غیرسینمایی گذشته، فریاد وانقلابا سردهند. آنها البته از برنامههایمان برای برگزاری جشنواره فجر باشکوه بهخوبی آگاهند. آنها همچنین نیک میدانند که مرادمان از ایران نگاه ایرانی در سینماست نه پرچمی که آنها به نام مکتب ایرانی در برابر مکتب اسلام ناب محمدی برافراشتند. از این دوستان میخواهم که نگذارند از مدیریت انقلابی و ارزشی آنها پرده برداریم". زبان تهدید ایوبی به قدری در پاسخگویی بی منطق و بی پایه می نمود که رسانه های مختلف با تمسخر از آن به "بگم بگم" یا "تهدید شاعرانه" و ... یاد کردند.
به نظر می رسد ایوبی با همین سابقه مدیریتش آنقدر سینما را نمی شناسد که بخواهد جریان ساز باشد. حرکات و عکس العمل های او نیز ناگزیرهای مدیریتی است که به صورت طبیعی بروز بیرونی پیدا می کند. ولی هر آشنای فهیمی با تطابق دادن رفتارهای وی با برخی جریان های جاری سینمایی در می یابد که ایوبی خود را در گرداب خطرناکی قرار داده است. او که ریشه رفتارها و عکس العمل هایش را می توان در اندیشه جریانات خاص سینمایی و برخی افراد خاص که تناسخی با اندیشه های انقلابی ندارند، یافت به زعم نگارنده بدون آگاهی، مسیری را می پیماید که منحرف ترین نگاه های مدیریتی در تاریخ سینمای ایران نیز چنین نکرده اند. امید است ریشه این اقدامات در همان عدم شناخت و عدم آگاهی باشد که چنانچه غیر ازین باشد نتیجه گیری خطرناک تری خواهد داشت.
ایوبی باید بداند تهدید چاره ساز نیست و غیرت های انقلابی را نمی توان با چنین روشهایی فرونشاند. عاقلانه ترین رفتار در چنین شرایطی اصلاح رویه است. ایوبی که در دولت گذشته نیز مدیریت داشته امروز چنان خود را مبرا می داند که گویی همه دنیا به همین چند روز مدیریتش در سینما خلاصه می شود و فراموش کرده که چشم های ناظر تاریخ ممکن است سند اسفناک ترین اقدامات سینمایی تاریخ سینمای پس از انقلاب اسلامی ایران را به نام او بزنند.