دکتر فولادی در ادامه این نشست با اشاره به شعریت زبان نثر صوفیه گفت: اگر ما نظم عرفانی را کنار بگذاریم خواهیم دید که نثر صوفیه شعریت بالایی دارد؛ از نظر فرمالیستی می شود گفت که نمونه های موجود شعر هستند همچون «به صحرا شدم عشق باریده بود» از بایزید که اوج یک زبان شاعرانه است. اگر بخواهیم اشتراکات را در بین نمونه های گوناگون نثر صوفیانه بررسی کنیم می توانیم بگوییم زبان شعر و زبان عرفان دو نقطه مشترک دارند؛ زیراکه ماده کارشان زبان است و دیگر اینکه با این ماده یک فرم هنری ایجاد می کنند فرمی که نزدیک به شعر است؛ لذا اگر قرار باشد فقط به این اشتراکات توجه کنیم نمی توانیم بین زبان عرفان و زبان شعر تفاوتی قائل شویم، نمی توانیم بین خود عرفان و دریافت شاعرانه تفاوت قائل شویم؛ این یک اشکال بزرگ دارد و آن این است که در این صورت باید بگوییم همه عرفان شعر است و فرقی با شعر ندارد. شاید کسانیکه چنین نگاهی دارند می خواهند بگویند عرفان چیزی جز شعر نیست؛ زیرا ما با یک سری تخیلات در آن مواجه هستیم، تخیلاتی مبتنی بر حقیقت. اما آیا واقعا اینگونه است؟ مسلما وقتی نگاه پدیدار شناختی به شعر و آثار عرفانی داشته باشیم متوجه می شویم این دو تفاوت های زیادی دارند.
وی با بررسی نثر صوفیه در قالب علل اربعه ارسطویی گفت: من این تفاوت ها را ترجیحا در قالب علل اربعه ارسطویی بررسی می کنم؛ باید دید از لحاظ علت مادی که زبان است این دو باهم چه تفاوت هایی دارند یا علت فاعلی، صوری و غایی؛ در آثار عرفانی درجات وجود دارد لذا صحبت های من نسبی است و راجع به آثار اصیل است.
دکتر فولادی درباره علل مادی این موضوع اظهار داشت: از جهت علت مادی که زبان است اگر نگاه کنیم فرق شعر و یک اثر عرفانی این است که اثر عرفانی زبان طبیعی دارد و اصلا نویسنده هیچ استرسی برای بیان ندارد و لفظ در حوزه توجه یک نویسنده عارف نیست، اگر سجع و تشبیهی هست به خاطر تناسب آن سجع و تشبیه با معناست بدین سبب که این موضوع در تجربه خود عارف وجود دارد و اگر نمادی به کار می برد آن نماد خود تجربیاتی است که عارف بدان رسیده است لذا به نظر من تفاوتی بین معنا و زبان در آثار صوفیه وجود ندارد.
وی با بیان این مطلب افزود: صوفیان معنا گرا هستند و همه هم و غمشان طرح معناست و زبان آن بسیار طبیعی است و فشاری برای بیان وجود نداشته اما در یک شعر فشار بر ذهن شاعر است، در بین شعرا عموما صورتگرایی حرف اول را می زند و به لفظ توجه دارند لذا نوع تجربه عارف و شاعر باهم فرق دارد اساسا شعر برای عارف یک حرفه نیست و شاعرانگی عرفا ابزارشان برای طرح تجربیاتشان است؛ مثل پیامبر (ص) که کوشید فاصله میان وحی و شعر را مشخص کند و فاصله خود را با شاعران نگه داشتند.
این استاد دانشگاه در تشریح علت فاعلی نثر صوفیانه گفت: از جهت علت فاعلی باید گفت درست است که عارف و شاعر هر دو یک نوع تجربه ذوقی را بیان می کنند اما منبع تاثرات عارفانه برای بیان این تجربیات منبع درونی است بر خلاف شاعران که معمولا یک حادثه بیرونی باعث شعر گفتن آنهاست و هم از این جهت زبان عرفا طبیعی است لذا از بعد فلسفی باید بگوییم هر دو به عالم مثال می رسند منتها درجه اوج عارف بالاتر از شاعر است؛ شاعر نزدیک عالم ملک و عارف در عالم ملکوت است.
وی به تناسب های دیدگاه فرمالیستی و صورت نثر صوفیانه اشاره نمود و تصریح کرد: از نظر علت صوری زبان شعر و عرفان را ببینیم فرمالیست ها آن ها را یکی می دانند چون هر دو صور خیال دارند و آهنگ و موسیقی زبان در هر دو وجود دارد ولی تفاوت هایی وجود دارد بین صور خیال در آثار عرفانی و صور خیال در آثار شعری که مهمترین تفاوت این است که صور خیال در آثار عرفانی پدیداری هستند و جزء تجربه عارف هستند.من معتقدم اساسا شعر تقلید از وحی است؛ کل سخن خداست و نثر نویس و شاعر به جزء می زنند ابتدا زبان کشف های عارفانه پدید آمده و بعد تقلید از آنها.
دکتر فولادی با بیان اینکه عرفا وحدت گرا هستند درباره علت غایی مبحث خود اظهار داشت: از جهت علت غایی عارف وحدت گراست و به یک جهان که مبنای این جهان است گرایش دارد و همه چیز را در رابطه با آن می بیند و ه چیز را که در این جهان وصف می کند در رابطه با او معنا می کند؛ آثار عرفانی همه زنگ آهنگشان همین است ولی در شعر اینطور نیست؛ زیرا شعر کثرت گراست و بر عکس است. شاعر می کوشد موجودات این جهان را وصف کند ولی شاعر همیشه کارش تقلید از طبیعت است و کاری به بنیاد این جهان ندارد و پیوندها را می کاود تا جهان جدیدی بسازد لذا کثرت گرایی می کند، عرفا می خواهند به یک اصل برسند و آن خداست ولی شاعر هدفش رسیدن به خدا نیست و هدفش موجودات و طبیعت است.
وی در خاتمه عنوان نمود: این خصوصیات که گفته شد ربط به نثر عرفانی دارد لیکن در بررسی ادبیات عرفانی که دو حوزه غنی نثر و نظم عرفانی به هم پیوند خورده اند؛ جای تامل و طرح مباحث دیگری وجود دارد.