اهل بيت‏عليهم السلام و سادات در جهان اسلام (2)

2 بهمن 1390 ساعت 23:08

شرفاى مكه كه بيش از هزار سال در آن شهر امارت داشته‏اند، از اولادحضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام هستند و آخرين امير ايشان، شريف حسين،پدر ملك فيصل پادشاه عراق و ملك عبدالله، پادشاه اردن بود كه بعدا اين دوخاندان در عراق و اردن، سلسله سلطنت تشكيل دادند


سادات در عربستان 

شرفاى مكه كه بيش از هزار سال در آن شهر امارت داشته‏اند، از اولادحضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام هستند و آخرين امير ايشان، شريف حسين،پدر ملك فيصل پادشاه عراق و ملك عبدالله، پادشاه اردن بود كه بعدا اين دوخاندان در عراق و اردن، سلسله سلطنت تشكيل دادند. آخرين پادشاه عراق‏نوه ملك فيصل اول، ملك فيصل دوم بود. و آخرين پادشاه كشور هاشمى‏اردن، ملك حسين نوه ملك عبدالله است.

در ساحل خليج عقبه در ينبع خاندانهاى سادات حسنى زندگى مى‏كنند،در مدينه سادات معروف به نخاولى هستند كه نمى‏دانم حسنى هستند ياحسينى.

به هر حال در مكه و مدينه و ديگر نقاط عربستان، هم اكنون خاندانهاى‏سادات فراوانند، اما از ترس وهابيها خيلى خود را افشا نمى‏كنند.

در مكه خاندان «السيد العلوى المالكى‏» هستند. بزرگ اين خاندان،سيدعباس العلوى المالكى بود كه من او را ديده‏ام. او مورد توجه ارباب‏طريقت‏بود و مريدانى در افريقا و شام داشت و مدرس رسمى مسجدالحرام‏هم بود. و هم اكنون فرزندش دكتر محمد العلوى المالكى همان سمت را داردو مريدان پدر را دستگيرى مى‏نمايد.

سادات در مصر
خاندانهاى سادات و نقيبان در كشور مصر فراوانند. مشايخ طريقت درمصر غالبا يا عموما از سادات هستند. در مصر عليا بالاخص در شهر اسوان‏طايفه‏اى به نام «جعافره‏» زندگى مى‏كنند با اقتدار و شجاع و مورد عنايت‏دولت مصر. آنان خود را از فرزندان جعفربن محمدالصادق مى‏دانند.

در اسوان شبى در يك قهوه‏خانه با عده‏اى از آنان برخورد كردم كه گفتندما شجره نسب در دست داريم، عجيب است كه برخى از آنان، از لحاظ قيافه‏و نحوه حركات دست و صورت هنگام صحبت، به فرزندان مرحوم آية‏الله‏قمى شباهت داشتند.

در ساحل طرف مقابل شهر اسوان جزيره‏اى است كه اكثر ساكنان آن همين‏جعافره هستند. يكى از افراد سرشناس ايشان، نويسنده معروف مصرى،عباس عقاد است كه علاقه خاندانش را به اهل‏بيت‏عليهم السلام در كتاب فاطمه‏الزهراء و هم در كتاب انا كه شرح زندگى خود اوست، ياد كرده است. گرچه دراين كتاب از سيد بودن خود نام نبرده، اما نوشته است «در بين خويشان من‏كمتر كسى است كه به نام پيغمبرصلى الله عليه وآله يا خاندانش و يا يكى از انبياء ديگرمسمى نباشد، چه از زنها و يا از مردهاى ايشان‏».

در كتاب فاطمة‏الزهراء مى‏نويسد هنگام عيد ميلاد زهراء سلام‏الله عليها،مادرم از فرط عشق و علاقه به آن حضرت نمى‏دانست چطور انواع شيرينى‏براى ما تهيه كند!!

جنازه عباس عقاد را در ميدانى واقع در سر بالايى سد اسوان، دفن‏كرده‏اند و در راه رفت و برگشت از سد اسوان ماشينها آن ميدان را دورمى‏زنند. در كنار آن ميدان در دامنه كوه، بقعه‏هايى به چشم مى‏خورد كه گفته‏مى‏شد مردم آنها را به ياد افرادى از اهل بيت‏عليهم السلام (مانند امام باره‏هاى هند)ساخته و به زيارت آنها مى‏روند.

به هر حال، جعافره مصر، خود موضوع قابل بحثى است و احتمالاتيره‏هايى از آنان از اعقاب جعفربن ابى‏طالب باشند. در اين خصوص به كتاب‏عمدة الطالب رجوع شود. اين نكته مسلم است كه مصريان عموما نهايت‏عشق و علاقه را به اهل بيت‏عليهم السلام دارند و از دفتر تلفن قاهره به دست مى‏آيدكه نامهاى خاص اهل بيت‏عليهم السلام بيش از نامهاى ديگر است، علاوه بر نام حسن‏و حسين، نام حسنين در مصر فراوان است و خاندانهاى معروفى مانندخاندان حسنين هيكل نويسنده مصرى در مصر يافت مى‏شوند. ولى رابطه‏مصريها با اهل بيت‏عليهم السلام همه‏اش اظهار محبت و برگزارى جشنهاست نه‏عزادارى. من در روز عاشورا به حرم امام حسين‏عليه السلام (راس الحسين) رفتم،مردم مثل كسى كه از حادثه آن روز خبر ندارد مانند هميشه، اظهار محبت‏به‏اهل بيت‏عليهم السلام مى‏كردند و ابدا اثرى از عزادارى در آنان و نه در شهر قاهره به‏چشم نمى‏خورد و چنين بود در شهر قاهره. آقاى سيدطالب رفاعى عالم‏شيعى كه در آن هنگام در قاهره اقامت داشت‏با من در حرم حسينى بود، به‏مردم مى‏گفت: «مردم مى‏دانيد امروز چه روزى است؟ روز عاشورا است كه‏امام حسين‏عليه السلام را شهيد كرده‏اند» اما مثل اين كه تاثيرى در مردم نداشت.بلى در مصر شنيدم تكيه‏اى از آن شيعيان از قديم به جاى مانده كه ظاهرا درآن هنگام در آن تكيه، مراسم عزادارى برگزار نمى‏شد و اگر مى‏شد، من‏خبردار نشدم.

مرحوم سيد محسن امين جبل عاملى در كتاب معادن الجواهر ج ۲/۳۳۰در شرح ديدار دوم خود از مصر، سال ۱۳۴۱ هجرى قمرى نوشته است:«شيعيان در قاهره دو تكيه دارند; يكى از آن ايرانيها و ديگرى از آن تركهااست. و در ايام عاشوراى حسينى در هردو تكيه مراسم عزادارى و اطعام‏برقرار است. و علاوه بر شيعيان، سنيهاى مصرى و سياحان فرنگى هم در آن‏مراسم شركت مى‏كنند. اما گويندگان صلاحيت‏سخن گفتن و مصيبت‏خواندن‏ندارند ومطالب واهى و دروغ و موهن براى مردم مى‏گويند كه جاى تاسف‏است.

بعدا مى‏گويد: «از كارهاى لازم آن است كه مدرسه‏اى تاسيس و عده‏اى‏مرثيه‏خوان در آن تربيت كنيم، زبان عربى و صرف و نحو و ادبيات را به آنان‏بياموزيم تا روضه را صحيح بخوانند.» خود آن مرحوم در شام چنين مجلس‏دلخواه خود را برگزار مى‏كرد.

مرحوم عاملى درهمان كتاب از اين كه جماعت انبوهى از ايرانيان، درمصر زندگى مرفهى دارند اما به فكر يادگرفتن احكام و فرائض خود نيستنداظهار تاسف مى‏كند. بلى من هم در مصر برخى از تابلوهاى مغازه‏ها را دراطراف حرم حسينى ديدم به نام اصفهانى يا خراسانى، اما گويا ايرانيان درمصريها تحليل رفته‏اند و از ايرانى بودن و تشيع جز همين عناوين اصفهانى‏يا خراسانى چيز ديگرى براى آنان باقى نمانده است.

مرحوم عاملى در صفحه ۳۳۲ همين كتاب در پاسخ يك جوان مصرى،معرفى بسيار جالبى از شيعه كرده است كه از بحث ما خارج است.

سادات در سودان
در سودان تيره‏هايى از سادات زندگى مى‏كنند كه من از سلسله نسب آنهابجز سلسله «ميرغنى‏» اطلاع ندارم.اين سلسله را بعدا معرفى مى‏كنيم.

هنگامى كه به زيارت بقعه المهدى يا به قول ما متمهدى سودانى رفتم،امام جماعت آنجا كه خود را به لحاظ عقيده به مهدويت مهدى، شيعه‏مى‏دانست و هنگام بحث من درباره تقريب مذاهب، مى‏گفت‏شيعه هستيم ازديگران نام نبر!! بعدا معلوم شد خود او از خاندان خليفه مهدى است. وى‏شجره نسب مهدى را به من نشان داد كه ظاهرا صحت نداشت زيرا با وسائطكمى به حضرت امام حسن عسكرى‏عليه السلام مى‏رسيد و نام كسانى در آن آمده‏بود كه در ميان اولاد و اعقاب امام حسن عسكرى‏عليه السلام وجود ندارند.به نظر مى‏رسيد مى‏خواسته‏اند مهدى را به نحوى با امام عسكرى، والد امام‏مهدى صلوات‏الله عليه مرتبط كنند.

در كنار قبر مهدى زير همان بقعه و در يك صندوق قبر دو خليفه مهدى‏قرار داشت، شجره خليفه اول مهدى را هم به من دادند كه نسبتا مى‏توانست‏صحيح باشد. من از اين دو شجره عكس گرفتم. پرچمى را كه مهدى درجنگهايش با انگليسيها در سپاه خود بر مى‏افراشته، بر ديوار بقعه نصب‏كرده‏اند.

مهدى هم اكنون در سودان محترم و اسوه مبارزات با بيگانگان است.بقعه او در بخشى از خارطوم به نام جزيره از همه جاى شهر خارطوم ديده‏مى‏شود. آقاى صادق المهدى هم اكنون شاخص‏ترين فرد قبيله است و مريدان‏مهدى به او اظهار ارادت مى‏كنند. وى حزبى دارد به نام حزب امت كه مدتى‏نخست وزيرى سودان را نصيب وى كرد.

در افغانستان و آسياى وسطى و تركيه
در اين بلاد خاندانهاى بسيارى از سادات اعم از شيعه و اهل سنت ازقديم تاكنون زندگى مى‏كنند. خاندان اسدآبادى كه به غلط، سيد جمال‏الدين‏اسدآبادى معروف به افغانى را به آن منسوب مى‏دارند، در دهى به همين نام‏تاكنون به سر مى‏برند. در ميان افغانستان و ايران نيز خاندانهاى سادات‏فراوانند و نيز در سمرقند و بلخ و بخارا و ديگر جاها. همچنين در تركيه دربين اهل سنت از خاندانهاى سادات فراوانند. علويون تركيه كه در اصل شيعه‏اثنى‏عشرى بوده‏اند و فعلا طايفه جدا به شمار مى‏آيند، و لقب علويون به‏لحاظ علاقه خاص آنان به على‏عليه السلام و غلو برخى از تيره‏هاى آنان درباره آن‏حضرت است و نه به واسطه ارتباط نسبى با آن حضرت; مانند علويون‏مغرب و اندونزى و ديگر جاها، گر چه در بين آنان علوى نسب هم وجوددارد.

در شبه قاره هند
اما در هند سلسله‏هايى از سادات زندگى مى‏كنند و در ميان آنان‏شخصيتهاى معروفى پيدا شده‏اند. سادات «پتنه‏» سادات صحيح النسبى‏هستند كه اصل آنان از علويين نيشابور نشات گرفته; يعنى اجداد آنان ازنيشابور راهى هند شده‏اند. از ميان آنان خاندانهاى معروفى برخاسته‏اند:خاندان (صاحب عبقات)، خاندان ابوالاعلاى مودودى، خاندان امام خمينى‏رضوان‏الله تعالى عليه، و بنابر مسموع خاندان ابوالحسين ندوى نويسنده‏مشهور هند همه از سادات پتنه‏اند. در اين رابطه هنگام ديدار من از هند، چندسال پيش از اين به زيارت كتابخانه معروف صاحب عبقات رفتم و ازمشاهده آن همه نسخ خطى نادر يا منحصر به فرد لذت بردم و هم تاسف‏خوردم كه غالبا موريانه آنها را به سرعت‏به پودر تبديل مى‏كرد و هرقفسه‏اى را كه باز مى‏كرديم كتابهاى آن در حال انهدام بود.

بارى، در آنجا جوانى در سن ۱۶-۱۷ سالگى را ديدم كه از نوادگان‏صاحب عبقات بود و با فاصله چند پشت‏با اجداد امام خمينى از فرط شباهت‏به فرزندان امام، گويا برادر كوچك آنان است؟

برخى از سلسله سادات حسينى هند از اولاد امام زين‏العابدين‏عليه السلام‏هستند. يكى از آنان استاد عاليمقام دانشگاه دهلى و دانشگاه عليگر پرفسورعابدى به من گفت: ما خاندانهاى متعددى هستيم كه هر كدام لقب خاصى‏اتخاذ كرده‏ايم. من (عابدى)، برخى زين‏العابدينى و برخى ديگر سجادى لقب‏داريم.

سلسله‏هاى سادات رضوى و نقوى كه در هند و پاكستان پراكنده‏اند و ازاولاد حضرت هادى‏عليه السلام هستند، به كثرت در بين علما و شخصيتها به چشم‏مى‏خورند.

اخيرا توفيق ملاقات با علامه سيد عبدالله امام بخارى امام جمعه وجماعت مسجد بزرگ دهلى دست داد، ايشان اظهار داشتند: «در حدودچهارصد سال پيش از اين هنگامى كه شاه‏جهان مسجد دهلى را بنا كرد جداعلاى ما (سيد عبدالغفور شاه سلطان) را از بخارا جهت امامت آن مسجددعوت كرد. و از آن هنگام تا كنون امامت مسجد در خاندان ما ادامه دارد ومن دوازدهمين امام مسجد هستم‏».

«من از ناحيه پدر حسنى حسينى و از ناحيه مادر رضوى هستم‏».

يكى از ملازمان ايشان گفت: اجداد من دويست‏سال پيش از اين ازمشهد به هند آمده‏اند و ما از سادات رضوى هند هستيم.

از جمله آنان خاندان سر سيد احمدخان، مؤسس دانشگاه اسلامى عليگراست. در همان سفر به ديدن اين دانشگاه در شهر عليگر كه با قطار تقريبا دوساعت راه با دهلى دارد، رفتيم. در حجره كنار صحن مسجد آن دانشگاه،مقبره سيد احمد خان و خانواده‏اش قرار داشت و در سنگ دو طرف درب‏ورودى، شجره آن مرد نامى نقش شده بود. من آن شجره را يادداشت كردم.اجداد او به حضرت هادى‏عليه السلام امام دهم شيعيان مى‏رسيدند و از امام هادى تاعلى‏عليهما السلام همه را با عنوان امام ثبت كرده بودند.

عكس او بالاى سرش نصب شده بود با قيافه‏اى جالب و مهيب، با ريشى‏سفيد و پهن و انبوه، و اين شعر در پايين عكس نوشته شده بود:

تاب يك جلوه نياورد نه موسى و نه طور اين دلم بين كه از اين جلوه فراوان ديده است

مسلما اين خاندان هم در گذشته شيعه بوده‏اند و تاكنون - همان‏طور كه‏گفته شد - آثارى از تشيع، از جمله افتخار به سيادت و حفظ نسب و علاقه‏شديد به اهل بيت‏عليهم السلام در آنان مشهود است، ولى همان سيطره حكومتهاى‏سنى مذهب با تعصب شديد كه خاص هند است، آنان را به تغيير مذهب ياكتمان مذهب واداشته است.شايد از همين سلسله رضويهاى هند، بانيان و اداره كنندگان (جامعه‏اسلاميه) حيدرآباد باشند كه در همان سفر به ديدن آن رفتيم; مدرسه‏اى‏بسيار بزرگ با بناى قديمى و تقريبا فرسوده كه فعلا به شكل دانشگاه اداره‏مى‏شود و از بچه‏هاى خردسال تا مردان بزرگ در آن به تحصيل اشتغال‏دارند، اما در نهايت تنگدستى و فقر اداره مى‏شود.رئيس دانشگاه سيدى‏پيرمرد با ريش كوسه در اتاقش روى زمين نشسته بود و براى دانشجويان‏دوره دكترى كه گردش حلقه زده بودند «مطول تفتازانى‏» درس مى‏گفت. ودر كنار اتاق او اتاق دارالافتاء قرار داشت. هيات افتائى در آن بر مذهب‏حنفى به سؤالات مردم پاسخ مى‏دادند. يكى از آنان كه امام جماعت (مكه‏مسجد) حيدرآباد بود گفت: ما به همه اين منطقه سرويس مى‏دهيم و ائمه‏جماعت و جمعه را ما تربيت مى‏كنيم. وى به شيعه و ايران، اظهار دوستى و ازوهابيت كه گويا گرفتار آنانند، اظهار نفرت مى‏كرد. وى گفت‏با اين كه ما نيازداريم، از سعوديها كمك قبول نمى‏كنيم ولى اگر شما پول بدهيد، مى‏گيريم.

بارى، آقاى رئيس دانشگاه نامش سيدعباس بود. وى جزوه‏هاى شعرى‏از اشعار خود و پدرش در مدح پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحابش را به من داد كه‏در صفحه اول، نسب او را تا چند پشت‏به سيدعباس رضوى نجفى رسانيده‏بود. پس از مطالعه آن اشعار يقين كردم كه پدرش شيعه بوده ولى تقيه‏مى‏كرده است اما خود او وضعش روشن نبود. پيداست كه سيدعباس رضوى‏نجفى نمى‏تواند شيعه نباشد...

معلوم شد بانى آن مدرسه، مردى عالم و عارف بوده و طريقه‏اى ازتصوف را ترويج مى‏نموده است. بلى سلسله‏هايى از حكمرانان شيعه و سنى‏على‏التناوب بر حيدرآباد فرمانروايى داشته‏اند و در دوران حاكمان سنى،شيعيان مذهب خود را پنهان مى‏كرده‏اند و تدريجا فرزندان ايشان سنى‏شده‏اند با گرايش تشيع و عواطف و محبت‏به اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله .

در ناحيه «ملتا»ى هند چند قرن پيش از اين، سيدى به امارت رسيده است‏و هنگام مردن حدود ۲۵۰ فرزند بلاواسطه داشته كه آن ناحيه را مملو ازاولاد پيغمبرصلى الله عليه وآله كرده‏اند.

در كشمير، سادات صحيح‏النسب و بزرگوارى زندگى مى‏كنند كه از ميان‏آنان بزرگانى برخاسته‏اند، در كربلا و نجف بيوتاتى از سادات «كشميرى‏» باهمين لقب شهرت دارند.

عارف و عالم معروف، سيد مرتضى كشميرى در نجف اشرف معلم اخلاق‏بوده و من كسانى را كه از او تعليم گرفته بودند ديده‏ام، از جمله مرحوم سيدعبدالغفار مازندرانى، مرحوم شيخ على قمى و شيخ مرتضى طالقانى درنجف، و مرحوم سيد هاشم نجف‏آبادى در مشهد. پدر من نيز خاطراتى از اونقل مى‏كرد.

سادات در چين
در چين هم نشانى از سادات هست. از جمله در كتاب حاضر العالم‏الاسلامى آمده است: سيد شمس‏الدين در قرون گذشته به چين رفته و اسلام‏را در آن مرز و بوم نشر داده است.

آقاى (يحيى احمد) دانشجوى چينى دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهدمقدس راجع به اين شمس‏الدين اطلاعات زير را در اختيار من گذاشت:

«شمس‏الدين با لقب سيد الاجل بزرگترين شخصيت مذهبى و سياسى‏مسلمانهاى چينى است، مزار وى، در استان (يوننان) در سمت جنوب غربى‏چين واقع و مورد احترام همه مسلمانهاى چينى است كه گويا همراه تاتارهاءك‏ك‏در قرن هفتم از بخارى به چين آمده است و احتمال دارد از سادات آن ناحيه‏باشند. خاندانش در محله‏اى به نام «ناجاين‏» هم‏اكنون در همين استان زندگى‏مى‏كنند و حدود ۲۰ هزار نفرند. من هم از همين خاندانم، فرزندش‏ناصرالدين و پس از وى اولاد او جانشين پدر شده‏اند و عده‏اى از آنان به‏حكمرانى رسيده‏اند، بسيارى از اسامى مسلمانها با كلمه «نا» آغاز مى‏شودكه از نام ناصرالدين ماخوذ است‏».

بنا به اظهار ايشان شمس‏الدين با ۳۱ واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله مى‏رسد كه‏نمى‏تواند درست‏باشد زيرا از شش قرن پيش تا رسول اكرم اين اندازه واسطه‏متصور نيست، بلى احتمال اين كه سادات كنونى از نسل شمس‏الدين، با ۳۱واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله برسند قابل قبول است.

وى گفت در آن جا مراسم عاشوراى حسينى برگزار مى‏شود و زنهاى‏مسلمان ولادت حضرت زهرا سلام‏الله عليها را طى مراسم مجللى جشن‏مى‏گيرند.

سادات در يونان
در خاتمه كتاب شرح زندگى حضرت ابوالفضل العباس، مرحوم‏آية‏الله‏مرعشى راجع به اعقاب و اولاد آن حضرت نوشته‏اند: خاندان بزرگى از اولادحضرت عباس در يونان زندگى مى‏كنند.


کد خبر: 36175

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcbs8bf.rhb0zpiuur.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com