سادات در عربستان
شرفاى مكه كه بيش از هزار سال در آن شهر امارت داشتهاند، از اولادحضرت امام حسن مجتبىعليه السلام هستند و آخرين امير ايشان، شريف حسين،پدر ملك فيصل پادشاه عراق و ملك عبدالله، پادشاه اردن بود كه بعدا اين دوخاندان در عراق و اردن، سلسله سلطنت تشكيل دادند. آخرين پادشاه عراقنوه ملك فيصل اول، ملك فيصل دوم بود. و آخرين پادشاه كشور هاشمىاردن، ملك حسين نوه ملك عبدالله است.
در ساحل خليج عقبه در ينبع خاندانهاى سادات حسنى زندگى مىكنند،در مدينه سادات معروف به نخاولى هستند كه نمىدانم حسنى هستند ياحسينى.
به هر حال در مكه و مدينه و ديگر نقاط عربستان، هم اكنون خاندانهاىسادات فراوانند، اما از ترس وهابيها خيلى خود را افشا نمىكنند.
در مكه خاندان «السيد العلوى المالكى» هستند. بزرگ اين خاندان،سيدعباس العلوى المالكى بود كه من او را ديدهام. او مورد توجه اربابطريقتبود و مريدانى در افريقا و شام داشت و مدرس رسمى مسجدالحرامهم بود. و هم اكنون فرزندش دكتر محمد العلوى المالكى همان سمت را داردو مريدان پدر را دستگيرى مىنمايد.
سادات در مصر
خاندانهاى سادات و نقيبان در كشور مصر فراوانند. مشايخ طريقت درمصر غالبا يا عموما از سادات هستند. در مصر عليا بالاخص در شهر اسوانطايفهاى به نام «جعافره» زندگى مىكنند با اقتدار و شجاع و مورد عنايتدولت مصر. آنان خود را از فرزندان جعفربن محمدالصادق مىدانند.
در اسوان شبى در يك قهوهخانه با عدهاى از آنان برخورد كردم كه گفتندما شجره نسب در دست داريم، عجيب است كه برخى از آنان، از لحاظ قيافهو نحوه حركات دست و صورت هنگام صحبت، به فرزندان مرحوم آيةاللهقمى شباهت داشتند.
در ساحل طرف مقابل شهر اسوان جزيرهاى است كه اكثر ساكنان آن همينجعافره هستند. يكى از افراد سرشناس ايشان، نويسنده معروف مصرى،عباس عقاد است كه علاقه خاندانش را به اهلبيتعليهم السلام در كتاب فاطمهالزهراء و هم در كتاب انا كه شرح زندگى خود اوست، ياد كرده است. گرچه دراين كتاب از سيد بودن خود نام نبرده، اما نوشته است «در بين خويشان منكمتر كسى است كه به نام پيغمبرصلى الله عليه وآله يا خاندانش و يا يكى از انبياء ديگرمسمى نباشد، چه از زنها و يا از مردهاى ايشان».
در كتاب فاطمةالزهراء مىنويسد هنگام عيد ميلاد زهراء سلامالله عليها،مادرم از فرط عشق و علاقه به آن حضرت نمىدانست چطور انواع شيرينىبراى ما تهيه كند!!
جنازه عباس عقاد را در ميدانى واقع در سر بالايى سد اسوان، دفنكردهاند و در راه رفت و برگشت از سد اسوان ماشينها آن ميدان را دورمىزنند. در كنار آن ميدان در دامنه كوه، بقعههايى به چشم مىخورد كه گفتهمىشد مردم آنها را به ياد افرادى از اهل بيتعليهم السلام (مانند امام بارههاى هند)ساخته و به زيارت آنها مىروند.
به هر حال، جعافره مصر، خود موضوع قابل بحثى است و احتمالاتيرههايى از آنان از اعقاب جعفربن ابىطالب باشند. در اين خصوص به كتابعمدة الطالب رجوع شود. اين نكته مسلم است كه مصريان عموما نهايتعشق و علاقه را به اهل بيتعليهم السلام دارند و از دفتر تلفن قاهره به دست مىآيدكه نامهاى خاص اهل بيتعليهم السلام بيش از نامهاى ديگر است، علاوه بر نام حسنو حسين، نام حسنين در مصر فراوان است و خاندانهاى معروفى مانندخاندان حسنين هيكل نويسنده مصرى در مصر يافت مىشوند. ولى رابطهمصريها با اهل بيتعليهم السلام همهاش اظهار محبت و برگزارى جشنهاست نهعزادارى. من در روز عاشورا به حرم امام حسينعليه السلام (راس الحسين) رفتم،مردم مثل كسى كه از حادثه آن روز خبر ندارد مانند هميشه، اظهار محبتبهاهل بيتعليهم السلام مىكردند و ابدا اثرى از عزادارى در آنان و نه در شهر قاهره بهچشم نمىخورد و چنين بود در شهر قاهره. آقاى سيدطالب رفاعى عالمشيعى كه در آن هنگام در قاهره اقامت داشتبا من در حرم حسينى بود، بهمردم مىگفت: «مردم مىدانيد امروز چه روزى است؟ روز عاشورا است كهامام حسينعليه السلام را شهيد كردهاند» اما مثل اين كه تاثيرى در مردم نداشت.بلى در مصر شنيدم تكيهاى از آن شيعيان از قديم به جاى مانده كه ظاهرا درآن هنگام در آن تكيه، مراسم عزادارى برگزار نمىشد و اگر مىشد، منخبردار نشدم.
مرحوم سيد محسن امين جبل عاملى در كتاب معادن الجواهر ج ۲/۳۳۰در شرح ديدار دوم خود از مصر، سال ۱۳۴۱ هجرى قمرى نوشته است:«شيعيان در قاهره دو تكيه دارند; يكى از آن ايرانيها و ديگرى از آن تركهااست. و در ايام عاشوراى حسينى در هردو تكيه مراسم عزادارى و اطعامبرقرار است. و علاوه بر شيعيان، سنيهاى مصرى و سياحان فرنگى هم در آنمراسم شركت مىكنند. اما گويندگان صلاحيتسخن گفتن و مصيبتخواندنندارند ومطالب واهى و دروغ و موهن براى مردم مىگويند كه جاى تاسفاست.
بعدا مىگويد: «از كارهاى لازم آن است كه مدرسهاى تاسيس و عدهاىمرثيهخوان در آن تربيت كنيم، زبان عربى و صرف و نحو و ادبيات را به آنانبياموزيم تا روضه را صحيح بخوانند.» خود آن مرحوم در شام چنين مجلسدلخواه خود را برگزار مىكرد.
مرحوم عاملى درهمان كتاب از اين كه جماعت انبوهى از ايرانيان، درمصر زندگى مرفهى دارند اما به فكر يادگرفتن احكام و فرائض خود نيستنداظهار تاسف مىكند. بلى من هم در مصر برخى از تابلوهاى مغازهها را دراطراف حرم حسينى ديدم به نام اصفهانى يا خراسانى، اما گويا ايرانيان درمصريها تحليل رفتهاند و از ايرانى بودن و تشيع جز همين عناوين اصفهانىيا خراسانى چيز ديگرى براى آنان باقى نمانده است.
مرحوم عاملى در صفحه ۳۳۲ همين كتاب در پاسخ يك جوان مصرى،معرفى بسيار جالبى از شيعه كرده است كه از بحث ما خارج است.
سادات در سودان
در سودان تيرههايى از سادات زندگى مىكنند كه من از سلسله نسب آنهابجز سلسله «ميرغنى» اطلاع ندارم.اين سلسله را بعدا معرفى مىكنيم.
هنگامى كه به زيارت بقعه المهدى يا به قول ما متمهدى سودانى رفتم،امام جماعت آنجا كه خود را به لحاظ عقيده به مهدويت مهدى، شيعهمىدانست و هنگام بحث من درباره تقريب مذاهب، مىگفتشيعه هستيم ازديگران نام نبر!! بعدا معلوم شد خود او از خاندان خليفه مهدى است. وىشجره نسب مهدى را به من نشان داد كه ظاهرا صحت نداشت زيرا با وسائطكمى به حضرت امام حسن عسكرىعليه السلام مىرسيد و نام كسانى در آن آمدهبود كه در ميان اولاد و اعقاب امام حسن عسكرىعليه السلام وجود ندارند.به نظر مىرسيد مىخواستهاند مهدى را به نحوى با امام عسكرى، والد اماممهدى صلواتالله عليه مرتبط كنند.
در كنار قبر مهدى زير همان بقعه و در يك صندوق قبر دو خليفه مهدىقرار داشت، شجره خليفه اول مهدى را هم به من دادند كه نسبتا مىتوانستصحيح باشد. من از اين دو شجره عكس گرفتم. پرچمى را كه مهدى درجنگهايش با انگليسيها در سپاه خود بر مىافراشته، بر ديوار بقعه نصبكردهاند.
مهدى هم اكنون در سودان محترم و اسوه مبارزات با بيگانگان است.بقعه او در بخشى از خارطوم به نام جزيره از همه جاى شهر خارطوم ديدهمىشود. آقاى صادق المهدى هم اكنون شاخصترين فرد قبيله است و مريدانمهدى به او اظهار ارادت مىكنند. وى حزبى دارد به نام حزب امت كه مدتىنخست وزيرى سودان را نصيب وى كرد.
در افغانستان و آسياى وسطى و تركيه
در اين بلاد خاندانهاى بسيارى از سادات اعم از شيعه و اهل سنت ازقديم تاكنون زندگى مىكنند. خاندان اسدآبادى كه به غلط، سيد جمالالديناسدآبادى معروف به افغانى را به آن منسوب مىدارند، در دهى به همين نامتاكنون به سر مىبرند. در ميان افغانستان و ايران نيز خاندانهاى ساداتفراوانند و نيز در سمرقند و بلخ و بخارا و ديگر جاها. همچنين در تركيه دربين اهل سنت از خاندانهاى سادات فراوانند. علويون تركيه كه در اصل شيعهاثنىعشرى بودهاند و فعلا طايفه جدا به شمار مىآيند، و لقب علويون بهلحاظ علاقه خاص آنان به علىعليه السلام و غلو برخى از تيرههاى آنان درباره آنحضرت است و نه به واسطه ارتباط نسبى با آن حضرت; مانند علويونمغرب و اندونزى و ديگر جاها، گر چه در بين آنان علوى نسب هم وجوددارد.
در شبه قاره هند
اما در هند سلسلههايى از سادات زندگى مىكنند و در ميان آنانشخصيتهاى معروفى پيدا شدهاند. سادات «پتنه» سادات صحيح النسبىهستند كه اصل آنان از علويين نيشابور نشات گرفته; يعنى اجداد آنان ازنيشابور راهى هند شدهاند. از ميان آنان خاندانهاى معروفى برخاستهاند:خاندان (صاحب عبقات)، خاندان ابوالاعلاى مودودى، خاندان امام خمينىرضوانالله تعالى عليه، و بنابر مسموع خاندان ابوالحسين ندوى نويسندهمشهور هند همه از سادات پتنهاند. در اين رابطه هنگام ديدار من از هند، چندسال پيش از اين به زيارت كتابخانه معروف صاحب عبقات رفتم و ازمشاهده آن همه نسخ خطى نادر يا منحصر به فرد لذت بردم و هم تاسفخوردم كه غالبا موريانه آنها را به سرعتبه پودر تبديل مىكرد و هرقفسهاى را كه باز مىكرديم كتابهاى آن در حال انهدام بود.
بارى، در آنجا جوانى در سن ۱۶-۱۷ سالگى را ديدم كه از نوادگانصاحب عبقات بود و با فاصله چند پشتبا اجداد امام خمينى از فرط شباهتبه فرزندان امام، گويا برادر كوچك آنان است؟
برخى از سلسله سادات حسينى هند از اولاد امام زينالعابدينعليه السلامهستند. يكى از آنان استاد عاليمقام دانشگاه دهلى و دانشگاه عليگر پرفسورعابدى به من گفت: ما خاندانهاى متعددى هستيم كه هر كدام لقب خاصىاتخاذ كردهايم. من (عابدى)، برخى زينالعابدينى و برخى ديگر سجادى لقبداريم.
سلسلههاى سادات رضوى و نقوى كه در هند و پاكستان پراكندهاند و ازاولاد حضرت هادىعليه السلام هستند، به كثرت در بين علما و شخصيتها به چشممىخورند.
اخيرا توفيق ملاقات با علامه سيد عبدالله امام بخارى امام جمعه وجماعت مسجد بزرگ دهلى دست داد، ايشان اظهار داشتند: «در حدودچهارصد سال پيش از اين هنگامى كه شاهجهان مسجد دهلى را بنا كرد جداعلاى ما (سيد عبدالغفور شاه سلطان) را از بخارا جهت امامت آن مسجددعوت كرد. و از آن هنگام تا كنون امامت مسجد در خاندان ما ادامه دارد ومن دوازدهمين امام مسجد هستم».
«من از ناحيه پدر حسنى حسينى و از ناحيه مادر رضوى هستم».
يكى از ملازمان ايشان گفت: اجداد من دويستسال پيش از اين ازمشهد به هند آمدهاند و ما از سادات رضوى هند هستيم.
از جمله آنان خاندان سر سيد احمدخان، مؤسس دانشگاه اسلامى عليگراست. در همان سفر به ديدن اين دانشگاه در شهر عليگر كه با قطار تقريبا دوساعت راه با دهلى دارد، رفتيم. در حجره كنار صحن مسجد آن دانشگاه،مقبره سيد احمد خان و خانوادهاش قرار داشت و در سنگ دو طرف دربورودى، شجره آن مرد نامى نقش شده بود. من آن شجره را يادداشت كردم.اجداد او به حضرت هادىعليه السلام امام دهم شيعيان مىرسيدند و از امام هادى تاعلىعليهما السلام همه را با عنوان امام ثبت كرده بودند.
عكس او بالاى سرش نصب شده بود با قيافهاى جالب و مهيب، با ريشىسفيد و پهن و انبوه، و اين شعر در پايين عكس نوشته شده بود:
تاب يك جلوه نياورد نه موسى و نه طور اين دلم بين كه از اين جلوه فراوان ديده است
مسلما اين خاندان هم در گذشته شيعه بودهاند و تاكنون - همانطور كهگفته شد - آثارى از تشيع، از جمله افتخار به سيادت و حفظ نسب و علاقهشديد به اهل بيتعليهم السلام در آنان مشهود است، ولى همان سيطره حكومتهاىسنى مذهب با تعصب شديد كه خاص هند است، آنان را به تغيير مذهب ياكتمان مذهب واداشته است.شايد از همين سلسله رضويهاى هند، بانيان و اداره كنندگان (جامعهاسلاميه) حيدرآباد باشند كه در همان سفر به ديدن آن رفتيم; مدرسهاىبسيار بزرگ با بناى قديمى و تقريبا فرسوده كه فعلا به شكل دانشگاه ادارهمىشود و از بچههاى خردسال تا مردان بزرگ در آن به تحصيل اشتغالدارند، اما در نهايت تنگدستى و فقر اداره مىشود.رئيس دانشگاه سيدىپيرمرد با ريش كوسه در اتاقش روى زمين نشسته بود و براى دانشجوياندوره دكترى كه گردش حلقه زده بودند «مطول تفتازانى» درس مىگفت. ودر كنار اتاق او اتاق دارالافتاء قرار داشت. هيات افتائى در آن بر مذهبحنفى به سؤالات مردم پاسخ مىدادند. يكى از آنان كه امام جماعت (مكهمسجد) حيدرآباد بود گفت: ما به همه اين منطقه سرويس مىدهيم و ائمهجماعت و جمعه را ما تربيت مىكنيم. وى به شيعه و ايران، اظهار دوستى و ازوهابيت كه گويا گرفتار آنانند، اظهار نفرت مىكرد. وى گفتبا اين كه ما نيازداريم، از سعوديها كمك قبول نمىكنيم ولى اگر شما پول بدهيد، مىگيريم.
بارى، آقاى رئيس دانشگاه نامش سيدعباس بود. وى جزوههاى شعرىاز اشعار خود و پدرش در مدح پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحابش را به من داد كهدر صفحه اول، نسب او را تا چند پشتبه سيدعباس رضوى نجفى رسانيدهبود. پس از مطالعه آن اشعار يقين كردم كه پدرش شيعه بوده ولى تقيهمىكرده است اما خود او وضعش روشن نبود. پيداست كه سيدعباس رضوىنجفى نمىتواند شيعه نباشد...
معلوم شد بانى آن مدرسه، مردى عالم و عارف بوده و طريقهاى ازتصوف را ترويج مىنموده است. بلى سلسلههايى از حكمرانان شيعه و سنىعلىالتناوب بر حيدرآباد فرمانروايى داشتهاند و در دوران حاكمان سنى،شيعيان مذهب خود را پنهان مىكردهاند و تدريجا فرزندان ايشان سنىشدهاند با گرايش تشيع و عواطف و محبتبه اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله .
در ناحيه «ملتا»ى هند چند قرن پيش از اين، سيدى به امارت رسيده استو هنگام مردن حدود ۲۵۰ فرزند بلاواسطه داشته كه آن ناحيه را مملو ازاولاد پيغمبرصلى الله عليه وآله كردهاند.
در كشمير، سادات صحيحالنسب و بزرگوارى زندگى مىكنند كه از ميانآنان بزرگانى برخاستهاند، در كربلا و نجف بيوتاتى از سادات «كشميرى» باهمين لقب شهرت دارند.
عارف و عالم معروف، سيد مرتضى كشميرى در نجف اشرف معلم اخلاقبوده و من كسانى را كه از او تعليم گرفته بودند ديدهام، از جمله مرحوم سيدعبدالغفار مازندرانى، مرحوم شيخ على قمى و شيخ مرتضى طالقانى درنجف، و مرحوم سيد هاشم نجفآبادى در مشهد. پدر من نيز خاطراتى از اونقل مىكرد.
سادات در چين
در چين هم نشانى از سادات هست. از جمله در كتاب حاضر العالمالاسلامى آمده است: سيد شمسالدين در قرون گذشته به چين رفته و اسلامرا در آن مرز و بوم نشر داده است.
آقاى (يحيى احمد) دانشجوى چينى دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهدمقدس راجع به اين شمسالدين اطلاعات زير را در اختيار من گذاشت:
«شمسالدين با لقب سيد الاجل بزرگترين شخصيت مذهبى و سياسىمسلمانهاى چينى است، مزار وى، در استان (يوننان) در سمت جنوب غربىچين واقع و مورد احترام همه مسلمانهاى چينى است كه گويا همراه تاتارهاءككدر قرن هفتم از بخارى به چين آمده است و احتمال دارد از سادات آن ناحيهباشند. خاندانش در محلهاى به نام «ناجاين» هماكنون در همين استان زندگىمىكنند و حدود ۲۰ هزار نفرند. من هم از همين خاندانم، فرزندشناصرالدين و پس از وى اولاد او جانشين پدر شدهاند و عدهاى از آنان بهحكمرانى رسيدهاند، بسيارى از اسامى مسلمانها با كلمه «نا» آغاز مىشودكه از نام ناصرالدين ماخوذ است».
بنا به اظهار ايشان شمسالدين با ۳۱ واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله مىرسد كهنمىتواند درستباشد زيرا از شش قرن پيش تا رسول اكرم اين اندازه واسطهمتصور نيست، بلى احتمال اين كه سادات كنونى از نسل شمسالدين، با ۳۱واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله برسند قابل قبول است.
وى گفت در آن جا مراسم عاشوراى حسينى برگزار مىشود و زنهاىمسلمان ولادت حضرت زهرا سلامالله عليها را طى مراسم مجللى جشنمىگيرند.
سادات در يونان
در خاتمه كتاب شرح زندگى حضرت ابوالفضل العباس، مرحومآيةاللهمرعشى راجع به اعقاب و اولاد آن حضرت نوشتهاند: خاندان بزرگى از اولادحضرت عباس در يونان زندگى مىكنند.