چنانچه بخواهيم دورنمايى از موضع اهل بيتعليهم السلام و ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله، وبه طور كلى سادات در جوامع اسلامى، ترسيم كنيم لازم است كتابها و مآخذمربوط به موضوعات ذيل را مد نظر قرار دهيم:
- كتب انساب و مشجرات كه تعداد آنها زياد است، و من بر سه كتابكه فهرست طبقات نسابين را در بردارد، اطلاع يافتهام:
اول، كتاب منية الراغبين فى طبقات النسابين نوشته سيد عبدالرزاق كمونهحسينى ط نجف به سال ۱۳۹۲ه . وى ۵۱۸ تن از نسبنويسان را نام بردهاست. در آغاز كتاب اصطلاحات علم نسب را ذكر كرده، آن گاه آنان را قرنبه قرن به ترتيب حروف تهجى معرفى نموده است.
دوم، كتاب طبقات النسابين از ابوبكر زيد ط رياض به سال ۱۴۰۷ه . وىكه از كتاب اول اطلاع داشته ۵۸۸ تن را نام مىبرد.
سوم-طبقات النسابين از نسابه عصر ما، آيةالله مرعشى كه نام آن درمقدمه آن دو كتاب و نيز در مقدمه سيد محمد صادق بحرالعلوم بر كتابعمدةالطالب آمده است، ولى من آن را نديدهام و ظاهرا به طبع نرسيده باشد.
اين حجم ضخيم از كتابها و علماى انساب كه غالبا در شناختسلسلهسادات است كه به نحوى به رسول اكرم(ص) منتهى مىشوند و برخى از آنهابه انساب عرب يا قريش يا طوايف ديگر مربوط و يا شامل همه انساب است،خود حاكى از گسترش موضوع سادات است.
در اين جا لازم است دانسته شود كتابهاى انساب دو نوع است: مشجر ومبسوط.
مبسوط، هر يك از سلسلهها را از بالا به پايين، از جد اعلا تا پدرخانواده ذكر مىكند، در حالى كه مشجر از پايين آغاز مىكند و به اصطلاح از(بطن اسفل) آغاز و تدريجا پدران را تا جد اعلا نام مىبرد. (۱)
۲- بررسى خاندانهاى نقابت و نقباى سادات يا نقيب الاشرافها كه درسراسر كتب تاريخ و تراجم رجال نامى اسلام، اين عنوان به چشم مىخورد،ولى اكنون حضور ذهن ندارم كه آيا كتابى درباره نقابت و سلسله نقبا تاليفگرديده استيا نه؟
در هر حال تاريخ پيدايش اين سمت و سير آن در كشورهاى اسلامى درادوار مختلف، به شناخت موقعيتسادات در جهان اسلام كمك شايانىمىنمايد.
- مطالعه سلسلههاى ملوك و امرا و حكومتهايى كه از ميان خاندانپيغمبرصلى الله عليه وآله در تاريخ اسلام جابجا تاسيس گرديده و يا تاكنون وجود دارد. اينبخش را مىتوان در كتابهاى مربوط به طبقات سلاطين اسلام از جمله كتابىبه همين نام و كتابى به نام سلسلههاى اسلامى ملاحظه كرد.
- سيرى در زندگى مشايخ فرقههاى تصوف و طرق عرفانى و اربابسير و سلوك در گذشته و حال كه اكثرا خود را از نسل پيغمبرصلى الله عليه وآله مىدانند وگويا اين امر را ملاك مشروعيت رهبرى خود به شمار مىآورند.
- بررسى سلسله طريقت صوفيان كه تقريبا همه آنان سرانجام بهعلىعليه السلام مىرسند، و اين بحثبسيار گسترده، و مبتنى بر رسيدگى سلسلهمشايخ همه فرقههاى تصوف است در سراسر كشورهاى اسلامى كه سهم آناندر اهل نتخيلى بيشتر از شيعه است، و اصولا در مناطق سنىنشينطريقههاى مختلف وجود دارد و كمتر كسى است كه پيرو يكى از اين طريقههانباشد و همه آنان عواطف خاصى به اهل بيتعليهم السلام نشان مىدهند.
- بررسى قبور و بقعههاى متبركه امامزادهها و سادات در سراسر جهاناسلام كه نزد همه مسلمين احترام دارند.
- بررسى خاندانهاى سادات از بزرگان علماى اسلام از طبقات فقها،مفسرين و متكلمين كه هر كدام از اين خاندانها در جامعه خود برجستگىداشتهاند و نسب به اهل بيتعليهم السلام مىرسانيدهاند.
علاوه بر اينها كه از منابع مهم بحث ماست، در لابلاى كتابهاى تاريخ وبخصوص تاريخ شهرها مانند تاريخ بيهق، تاريخ بغداد، تاريخ دمشق و ياخطط مقريزى و كتابهاى مربوط به شهرهاى مغرب و اندلس و شبه قاره هندو جز آن، مىتوان به منابع ذيقيمتى دستيافت.
به هر حال، جايگاه ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در اسلام به قدرى گسترده است كهشايد هيچ موضوع ديگرى چنين وسعت نداشته باشد.
حال كه اجمالا روشن شد مساله مورد بحث ما به چه موضوعاتى ارتباطدارد و اجمالا جهتبحث در آن، به چه منابعى بايد رجوع كرد، به طورپراكنده از هر يك از آن موضوعات، فهرستوار مطالبى را مىنگارم تا شاهدعرضم باشد (و مشت نمونهاى از خروار).
فضايل اهل بيتعليهم السلام در كتاب و سنت
ظاهرا نياز به توضيح نباشد كه در قرآن در چند مورد از جمله آياتمربوط به اولىالقربى، آيه مباهله، آيات خمس و انفال، آيه تطهير صريحا، ودر آياتى ديگر ايماء، قرآن راجع به اهل بيتعليهم السلام سخن گفته است.
در روايات مسلمين اعم از شيعه و اهل سنتبه طور اعجابآور،روايات در فضيلت اهل بيتعليهم السلام و محبت آنان آمده است كه در اينبارهكتابهاى فراوان مستقل و نيز بخشهايى از صحاح سته و ديگر مجامع حديثىاهل سنت و شيعه تاليف شده است.
ما از طرح مساله اهل بيتعليهم السلام در كتاب و سنت، اين نكته واضح رايادآور مىشويم كه با وجود اين همه نصوص فراوان در كتاب و سنت و درروايات مروى از همه طرق اسلامى، هيچ فرد مسلمانى نمىتواند از اظهاردوستى و محبتبه اهل بيتعليهم السلام شانه خالى كند، زيرا در قبال يك امر قطعىو ترديدناپذير قرار خواهد گرفت.
بنابراين به طور قطع محبت و فضل اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله از ضرورياتاسلام است; مانند نماز و روزه و حج و ديگر ضروريات اسلام. به نظرمىرسد كمتر موضوعى در اسلام و در كتاب و سنتبه اين درجه از اهميتباشد. و چه خوب گفته استيكى از دانشمندان درباره علىعليه السلام : «دوستانشاز ترس و دشمنانش از روى عداوت، فضايل علىعليه السلام را پنهان كردند،معالوصف، فضايل او جهان را پر كرده است».
شايد در كمتر موضوعى به اين اندازه كتاب و مقاله و شعر و مديحه ومرثيه وجود داشته باشد.
كثرت ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله
به طور حتم در اسلام و شايد پيش از اسلام، حتى در تيرههاى دوازدهگانهبنىاسرائيل، خاندانى به اين گستردگى و حجم ضخيم از لحاظ كمى و كيفىكه در خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله بوضوح ديده مىشود، سابقه نداشته است.
اما از لحاظ كمى و كيفى و تعداد نفوس و كثرت تيرهها، كافى استيكنظر اجمالى به كتابهاى انساب و مشجرات بيندازيم. ما از باب نمونه به طوراجمال كتاب معروف عمدةالطالب فى انساب آل ابىطالب نوشته احمدبنعلىبن حسين... ابوالعباس جمالالدين ابن عنبه داوودى طالبى حسنى (م۸۲۵ ه) نسابه عراقى را ذكر مىكنيم.
وى به هدف تصحيح نسب سادات و شناخت نسبهاى جعلى به خواهشيكى از سادات صاحب قدرت عصر خويش، اين كتاب را در اعقاب ابىطالبنوشته و پس از ذكر اولاد عقيل و جعفر، برادران علىعليه السلام، در (اصل ثالث) بهذكر اولاد آن حضرت مىپردازد و راجع به علىعليه السلام و فرزندانش، شرح حالجامعى آورده است و تنها پنج تن از پسران علىعليه السلام را داراى عقب مىداند:حسن و حسينعليهما السلام از نسل فاطمه سلامالله عليها، عباس، محمدبن حنفيه،عمرالاطرف از ديگر همسران علىعليه السلام. آنچه در اين جا براى ما اهميت داردذريه امامين حسن و حسينعليهما السلام است.
وى در بحث از اعقاب سبطين مىگويد: اعقاب حسنينعليهما السلام دوازدهسبطاند: شش سبط از حسن و شش سبط از حسين. و آن گاه حديث نبوى راكه فرمود: «سيكون من ولدى عدد نقباء بنى اسرائيل» بر آن دوازده سبطمنطبق دانسته است. در فصل اول، اعقاب حسنعليه السلام را از دو پسرش زيد وحسن (مثنى) در دو مقصد به تفصيل ذكر كرده است. عقب زيد يك سبط ازفرزندش حسن بن زيد و عقب حسن مثنى از پنج فرزند: عبدالله محض،ابراهيم عمر، حسن مثلث، داود و جعفر، جمعا شش سبط اعقاب امام حسنعليه السلاممىباشند، كه تا صفحه ۱۹۱ كتاب تفصيلا همراه شرح حال ذكر شدهاند.
آن گاه در فصل دوم، اعقاب حسينعليه السلام را در شش سبط بدين كيفيتشمرده است: از ميان فرزندان حسين تنها فرزندش علىبن الحسينزينالعابدينعليه السلام پس از شهادت پدر زنده ماند، و از او شش سبط از ششپسر: محمد الباقرعليه السلام، عبدالله الباهر، زيدالشهيد، عمر الاشرف، الحسينالاصغر و على الاصغر، باقى ماند كه طى شش مقصد ذكر شدهاند. اين بخش ازصفحه ۱۹۱ تا آخر كتاب را فرا گرفته است.
حال آنچه در كتاب عمدةالطالب آمده فرزندان علىعليه السلام وفاطمه سلاماللهعليها تا قرن هشتم و اندكى از قرن نهم است زيرا مؤلف در سال۸۲۸ ه ۰ق درگذشته است. اگر آن تيرههاى دوازدهگانه را تا عصر حاضرحساب كنيم مسلما چند برابر نفوس مذكور در آن كتاب خواهد شد.
ضمنا بايد دانست كه بيشتر نسابهها مانند صاحب اين كتاب، خود سيدبودهاند و ابن عنبه در اين كتاب جاى جاى آنان را نام مىبرد و از ايشان نقلمىكند از جمله: الشريف الفاضل فى النسب و الطب و الشجاعة و الحجة شيخالعمرى و ابوالغنايم و ديگران.
ابن عنبه در پايان كتاب مىگويد: اين كتاب مختصر من فوائدى رادربردارد كه كتابهاى مبسوط ندارد، و هم ضوابطى را كه در خلال مطولاتمتفرق است.
نكته ديگر آن كه رسم نسبنويسان است كه اعقاب دختران را ذكرنمىكنند و تنها به ذكر دختران بلافصل افراد اكتفا مىكنند. حال اگردودمانهايى كه از طرف مادر سيد هستند به حساب آوريم، مثنوى هفتاد منكاغذ شود.
اينك اشارهاى به خاندانهاى سادات در كشورهاى مختلف مىكنيم:
سادات در مغرب
تعداد نفوس سادات علوى در مغرب اقصى (مراكش) بسيار زياد است وشايد متجاوز از يك مليون تن باشند. زيرا در اواخر قرن دوم دقيقا در سال۱۷۲ ه ق كه ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علىبن ابىطالبعليه السلام ،برادر كوچك محمدبن عبدالله بن الحسن معروف به (نفس زكيه) (۱۴۵ه ق)در مغرب قيام كرد و سلسله (ادراسه) را تشكيل داد، سادات فراوانى از نسلاو و برادرش يحيى، در مغرب پديد آمدند كه تاكنون وجود دارند.
من در مغرب به افراد و شخصيتهاى متعددى از اساتيد دانشگاه و ديگرانبرخوردم كه ملقب به لقب «ادريسى»اند و نسب به ادريس بن عبدالله،سرسلسله خاندان ادريسى مىرسانند. سلسله نسب شاه كنونى مغرب به خودمحمدبن عبدالله (نفس زكيه) مىرسد كه اجداد وى در حدود قرن نهم هجرىاز حجاز به مغرب رفتهاند و از «ادراسه» مغرب نيستند بلكه از بنى اعمامايشان و از اشراف مكه محسوب مىشوند.
علاوه بر اين، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى با لقب «العلوى» در آنديار وجود دارند و از احترام خاصى در بين مردم برخوردارند، مردم به آنها«سيد» يا به تعبير محلى «سيدى» مىگويند. در حدود ۲۳ سال پيش از اين درسفر اول خود به كشور مغرب، در نماز جمعه رسمى دولتى در «جامع الحسنالاول» جد شاه حسن كه او را حسن ثانى مىگويند، شركت كردم. راهنماىمن كه يك دانشجوى ايرانى بود گفت: نمازگزاران دو صف مقدم، از«علويين» هستند كه به لحاظ احترام، جلو مىايستند.
اتفاقا در آن روز خطيب جمعه كه از روى نوشته خطبه مىخواند، پس ازحمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحاب و خلفاى راشدينگفت: «و على ابنته فاطمة الزهراء و على امها خديجة الكبرى و على ابنيهاالحسن و الحسين رضىالله عنهم» اين جمله در خطبههاى جمعه ديگر مناطقاهل سنت ذكر نمىشود، و خطبا به همان درود بر آل و اصحاب و خلفاىراشدين اكتفا مىكنند.
بارى، سادات در كشور مغرب از تعداد بيشتر و از احترام بالاترىبرخوردارند.
سادات در اندونزى
در كشور بزرگ اندونزى كه اينك از لحاظ كثرت نفوس مسلمانها،برترين كشور اسلامى است و در حدود ۱۵۰ميليون جمعيت دارد، خاندانبزرگى با عنوان (علوى و علويها) زندگى مىكنند كه در طول تاريخ و تاكنوناز احترام خاصى برخوردارند و بيشتر پستهاى بالا را در دست دارند. يكىاز افراد برجسته آنان آقاى «اسد شهاب» است كه اينك پيرمرد شريف ومجللى است، داراى تاليفات، و آشنا به مسائل اسلامى جهان اسلام و زبانعربى است. و برخى از كتابهاى خود را به عربى نوشته است.
وى منشى مخصوص دكتر احمد سوكارنو، اولين رئيس جمهور اندونزىبوده و كتابى هم در زندگى آن مرد نوشته كه پرده از اعمال و عقايد وتمايلات او به مسلك كمونيستى، برداشته است، و در حدود ۲۳ سال پيش ازاين در لبنان در اولين برخورد من با او، آن كتاب را به من اهدا فرمود.
بار ديگر در سال ۱۳۴۴ شمسى او را در مكه در دفتر مؤسسه«رابطةالعالم الاسلام» ديدم كه نماينده كشور خود در آن مؤسسه بود. واينك از سه سال پيش از اين به لحاظ سمت من در «مجمع جهانى تقريبمذاهب اسلامى» دوباره ارتباط ما برقرار گشته و در اين مدت دوبار بهايران آمده است، يك بار براى شركت در ششمين كنفرانس وحدت كه ازسوى آن مجمع برگزار گرديد. ديگر بار براى شركت در كنفرانس جهانى اهلبيتعليهم السلام، و مكاتبه بين ما ادامه دارد.
بارى، از ايشان پرسيدم شما از كدام يك از تيرههاى سادات هستيد؟
گفت: از اعقاب على بن جعفر عريضى، فرزند حضرت صادقعليه السلام و اصلما از ناحيه (حضرموت) ساحل درياى هند است كه اجداد ما از آن جا بهاندونزى هجرت كردهاند و در اصل شيعه بودهاند اما به لحاظ دورى از مراكزعلمى شيعه، سنى شافعى شدهاند. اينك تدريجا دارند مستبصر مىشوند.خود او نيز شيعه است.
بنا به گفته وى علويون آن ديار مانند خود او، شجره نسب خود را حفظكردهاند و از اين علويون در حضرموت اكنون نيز هستند و برخى از آنان درسلطان نشين عمان به مقام وزارت هم رسيدهاند. سيد محمد بن عقيل صاحبكتاب النصايح الكافية لمن يتولى معاوية از همين سلسله است. يك نويسندهجوان با لقب «السقاف» در اردن، كتابهايى در رد «شيخ محمدناصرالدينآلبانى»، عالم سلفى معروف عصر ما نوشته است. و نيز عالمى به نام سيدعبدالله علوى در لاذقيه زندگى مىكرده كه خاندانش هم اكنون هستند. و هردو از همين خانداناند.
بارى، تعداد نفوس علويين دراندونزى و حضرموت و عمان، دقيقا معلومنيست و شايد به صدها هزار برسند. شخصيتهاى معروفى از ميان آنهابرخاستهاند، از جمله خاندان معروف علمى «حبشى» از همين تيره از علويينمىباشند.
سادات در يمن
در بين زيديهاى يمن، خاندانهاى متعددى از اولاد امام حسن و امامحسينعليهما السلام در يمن از حدود ۱۲۰۰ سال پيش اقامت كردهاند و در معرفى وشرح حال سلسلههاى آنان كتابها نوشتهاند. سادات در يمن هم اكنون نيز كهدستگاه امامت از آن ديار برافتاده است، از احترام خاصى برخوردارند، چهآنها كه به مذهب زيدى وفادار ماندهاند، و يا به مذهب شافعى گرايش پيداكردهاند ولى عواطف و احساسات آنان مانند همه يمنيها عواطف شيعى است.يمن نيز مانند عراق و ايران از آغاز، كشور اهل بيتعليهم السلام بودهاست.
زيديه در امام، شرط مىدانند كه يكى از فرزندان فاطمه سلامالله عليها وعلىعليه السلام و از ذريه امام حسن يا امام حسينعليهما السلام و فقيه و عادل و قائم بهسيف باشد، در حالى كه شيعه اثنى عشريه افراد مشخصى از نسل امام حسينرا با شرايطى از جمله اعلم و اتقى و اشجع با وصف «عصمت» امامان خودمىدانند.
سادات در عراق
از عصر علىعليه السلام به بعد، خاندانهاى سادات در شهرهاى عراق و از جملهدر بغداد، نجف، كربلا، كاظمين، حله، بصره، سامرا و ديگر جاها سكنى دارند.سادات كربلا و نجف و كاظمين، اكثر از خاندانهاى علمى معروف هستند;مانند خاندانهاى بحرالعلوم، طباطبائى، شيرازى، قزوينى، طالقانى، صدر،حكيم و جز اينها.
سادات محترمى هم در كربلا، نجف، كاظمين و سامرا كليددار اعتابمقدسهاند، اما كليدداران سيد سامرا سنى هستند. يكى از عراقيهاى ساكن قمگفت ما سادات سامرا از اولاد جعفر كذاب، برادر حضرت عسكرى هستيم.وى بعد از پدر، مدعى امامتبود و گويا بعدا توبه كرد و در سال ۲۷۱ه .قدرگذشت.
در بغداد نيز از سادات سنى خاندانهايى وجود دارند; از جمله خاندانآلوسى; كه صاحب تفسير مهم روح المعانى است.