چارلی «پیترپنی» بود، ناقص و آشفته
گفتگو با بازیگران و کارگردان فیلم «استوکر»/2
چارلی «پیترپنی» بود، ناقص و آشفته
در قسمت اول گفتگو با عوامل فیلم استوکر در مورد تجربیات پارک چان ووک در کره و هالیوود، رابطه با بازیگران و فیلمنامه خواندیم.در ادامه مواردی در ارتباط با یکی دو سکانس ویژه فیلم، رابطه بازیگرها با کاراکتری که ایفا می کردند، فضا و طراحی صدا می خوانیم.
 
تاريخ : يکشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۳

نیکول فکر می‌کنم یکی از قوی‌ترین صحنه‌ها صحنه‌ای است که تو با میا دخترت روبرو می‌شوی و او در آستانه در ایستاده است...

نیکول: بسیار قوی است و من عاشق آن صحنه‌ام، چرا که خیلی غیر معمول است. زمانی که برای اولین بار آن را خواندم به خوبی به یاد دارم، چون اصلا انتظار این خط را نداشتم: «نمی‌تونم صبر کنم برای دیدن اینکه زندگی، تو رو داغون کنه.» پس، از لحظه شروع تا لحظه پایانش یک مونولوگ عالی است. برای ساختنش- به دلیل روش فیلمبرداری کارگردان پارک که بسیار قوی و نزدیک بود- ما روش‌های مختلفی را امتحان کردیم. اما آن را در یک برداشت گرفتیم، که این برای یک بازیگر عالی است که کات ندهند و به تدوین نیازی باشد. من خیلی از او ممنون بودم چرا که در این صحنه رای بر اعتماد به نفس من داد و من توانستم آن را انجام دهم. زیرا بسیار صحنه عجیبی بود. 

میا: صحنه‌ای بسیار عجیب و ترسناک است. 

پارک: آن صحنه برای شخصیت «اولین» بسیار مهم بود. در فیلمنامه اصلی «ونتوورث می‌لر» مونولوگ با این جمله تمام می‌شد: «نمی‌تونم برای دیدن اینکه زندگی تو رو از هم بپاشونه، صبر کنم.» اما در هنگام آماده سازی، نیکول و من تصمیم گرفتیم که جنبه‌ای دیگر به این شخصیت و این موضوع ببخشیم. «اوی» یک مادر ستمگر و رقت انگیز نیست؛ در درون خودش دخترش را بسیار دوست دارد و ایوی این بذر خصومت و شیطانی را در دخترش احساس می‌کند. پس بعد از نفرین کردن‌های طولانی دخترش، در پایان آن مونولوگ، خودش از اینکه تا این حد می‌تواند پرخاشگر باشد، شگفت زده می‌شود و به ایندیا دخترش می‌گوید: «تو کی هستی؟ نباید منو دوست داشته باشی؟» و این چیزی است که از بین صحبت‌های من و نیکول در تمرینات مکرر برای این صحنه بدست آمد و نه تنها آن، بلکه یک خط از دیالوگ را به طور کامل نیکول پیشنهاد داد. 

نیکول: فکر می‌کنم به آن چیزی برمی گردد که کارگردان پارک به من گفت، اینکه بچه خودش او را دوست ندارد و نمی‌فهمد چرا یا اینکه فکر می‌کند دختر خودش را نمی‌شناسد و این فرضیه‌ای ترسناک است. اینکه به فرزند خودت بگویی «تو کی هستی» که برای من بسیار جالب و ترسناک است. 

میا و متیو، وقتی نقش چنین شخصیت‌هایی را بازی می‌کنید، آیا به عنوان یک بازیگر باید رابطه‌ای با آن‌ها پیدا کنید یا درکشان کنید یا اینکه دوستشان داشته باشید؟ اگر اینطور است، چگونه این کار را انجام می‌دهید؟ 

میا: من همیشه فهمیدم که فیلم‌هایی که ذات جدی‌تر، احمقانه‌تر و ساده تری در میان صحنه‌ها دارند، به ناچار با قدرت صحنه‌ها مقابله می‌کنند. پس من فکر می‌کنم بر حسب فهم و درک اینکه آنها از کجا می‌آیند، ما در آن خوب بودیم. 

متئو: به نوعی یک جستجوی روان‌شناختی است. به عبارت دیگر، همه آن‌ها مجزا هستند و از ناکجا می‌آیند، و اینکه واقعا نمی‌دانیم از کجا و چه وقتی می آیند. فکر می‌کنم چارلی شخصیتی است که خیلی خوب روی پای خودش می‌ایستد، اما مانند کریسمسی می‌ماند که مدت هاست دیر کرده است و فکر می‌کنم می‌خواستم از او را پیترپنی خلق کنم که ناقص و آشفته است، که در اصل این گونه هم هست. 

فضا و طراحی صدا در این فیلم بسیار مهم‌اند و تدوین آن‌ها هم متقاعد کننده است، که مرا تشویق کرد تا بیشتر به فیلم توجه کنم، کاری که کمتر انجام می‌دهم. نظر اولیه‌تان وقتی اولین بار فیلم را دیدید چه بود؟ 

نیکول: من از ساخت فیلم شگفت زده شدم. اغلب چنین فیلم سازی‌ای را نمی‌بینیم و خیلی چیز‌های دیگری که من ندیده بودم چرا که در آن(فیلمها)‌ حضور نداشتم. صحنه‌ای که در زمین بازی وجود دارد، طوری که او از سرسره بالا می‌رود، بسیار لایه لایه و مفهومی است و نیز صحنه شانه کردن مو آن قدر عالی است که من نمی‌توانم چیزی در موردش بگویم. او گفت ما فقط می‌خواهیم از تو در حال شانه زدن مو‌هایت فیلم بگیریم، بعد وقتی فیلم را دیدم شگفت زده شدم.
این گونه با جزییات ساختن فیلم اولا: بسیار سخت است و پرجلوه و دوما: به نوعی دارد کل داستان فیلم را بازگو می‌کند، چیزی که ذهن شماست، چیزی که می‌گوید سینما زبان تصویر است و شما قادرید فیلمی بسازید که هیچ دیالوگی نداشته باشد و داستان را تعریف کند. من واقعا فکر می‌کنم کارگردان پارک برای فیلم بعدی‌اش هم باید چنین کاری انجام دهد. 

میا در ارتباط با آن صحنه محوری پیانو، من جایی خواندم که گفته بودی بهترین روز بازیگری‌ات بود، که استادانه کار شده بود و با متئو چگونه به این روز بخصوص رسیدید؟ 

میا: بله، بسیار آن را دوست داشتم چرا که احساس می‌کردم لازم نیست کار زیادی انجام دهم. ما کلی پلی بک داشتیم و یک قطعه بسیار قوی بود و موسیقی‌ای بسیار شگفت آور داشت و فکر می‌کنم تمام روز آنرا گوش کردیم. بقیه گروه خسته شده بودند، اما بعد از هر بار نواختن آن می‌گفتم: «آره!! دوباره!!» وقتی موسیقی را داریم تقریبا لازم نیست کار زیادی انجام دهیم به جز اینکه تسلیم موسیقی شوی و بعد تمام احساسات و هیجان‌هایی را که احساس کردم درآن قطعه وجود داشت. 

متئو: یکی از چیز‌های جالب در مورد شغل ما همین است، ببینید، من پیانو نمی‌نوازم، کسی که در نواختن آن عالی است می‌آید و به شما یاد می‌دهد و شما می‌گویید: «برو که رفتیم!! خواهش می‌کنم به خاطر آنچه که قرار است از من بشنوید، مرا ببخشید!!» و البته اینکه آن‌ها «فیلیپ گلس» را انتخاب کردند که او عالی است. 

نیکول: آره، اما شما‌ها آن را نواختید... 

متئو: بله، ما قادر بودیم آن قطعه زیبا را بنوازیم و به کارگردان پارک نیز انتخاب‌هایی دادیم که بتواند آن را از پشت هم فیلمبرداری کند. ولی به نوعی همیشه خوب است که ببینیم واقعا بازیگران می‌نوازند، وقتی در فیلمی می‌نوازند می‌گوییم خودشان نیستند که می‌نوازند، و او قادر بود ما را در حال نواختن نشان دهد و به طرز عجیبی مخاطبان را شگفت زده کند، مردم در مورد شیمی بین دونفر حرف می‌زنند، اما من عاشق میا هستم، او عالی است. شما نمی‌دانید کار چطور از آب در می آید. ربطی به عالی بودن فیلمنامه یا اینکه چقدر کارگردان نابغه است ندارد، مربوط به میاست و فکر می‌کنم یکی از دلایل موفق بودن صحنه پیانو به خاطر وجود میا و اعتماد کردن به او بود. 

میا: در مورد موسیقی این گونه فکر می‌کنم که یکی از رکن‌های اصلی است که ما در هنگام ساخت فیلم آن را نداریم، چرا که ما فیلم را به نوعی فقط روی یک بوم می‌گیریم. ما همیشه در اتاقی به همراه بیست و پنج نفر دیگر که به صورت‌های ما خیره شده‌اند و بوم‌ها و دوربین‌ها را نگه داشته‌اند بازی می‌کنیم. پس تا حد زیادی برای ما غیر واقعی به نظر می‌رسد. اما وقتی موسیقی یا عناصر دیگری وجود دارد، به ما نشانه های بیشتری از تن و احساسات می داد. پس کار آسان‌تر به نظر می‌رسید. 

متئو: و ما آن قطعه را برای مدتی نواختیم. آن را بسیار دوست داشتم. 

میا: من هم همین طور. 

نیکول: و چیز خوبی که وجود داشت این بود که ما آن پیانو را روی صحنه داشتیم، ما در خانه‌ای فیلمبرداری می‌کردیم، صحنه نبود، خانه بود. و من صدای تمرین شما‌ها را می‌شنیدم... 

پارک: وقتی DVD فیلم بیرون بیاید، اگر فیلم را چند بار نگاه کنید، در مورد دو چیز شگفت زده خواهیدشد. اول اینکه چقدر متیو و میا طبیعی بازی کرده‌اند، و دوم اینکه چقدر بازیگری در این فیلم خوب پیش رفته است. آن‌ها روی درست کار کردن تمرکز کرده بودند، اما در عین حال به شکلی عالی احساسات شخصیت‌ها را در خود حل کرده بودند.

کد خبر: 57577
Share/Save/Bookmark