مهدی رهبر در گفت و گو باهنرنیوز:
درد بینوایی و بورس اموال تاریخی!
یک باستانشناس پیشکسوت گفت:«کدام بنا مرمت شد؟ چه کاوشی انجام شد؟ جلوی تخریب چند تپه، محوطه و خانه گرفته شد؟ چند طرح عمرانی مجاب به تغییر مسیر شد که دلمان خوش باشد اوضاع میراث فرهنگی این مملکت رو به سامان است و حالا باید به فکر اموال دیگران باشیم. راه اندازی بورس اموال تاریخی زهرخندی به اوضاع نا به سامان میراث فرهنگی است.»
تاريخ : شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۲۷
مهدی رهبر- پیشکسوت باستانشناسی – در گفت و گو با هنرنیوز درباره راهاندازی بورس اموال تاریخی که چندی پیش سعيد شيركوند- معاون سرمايهگذاری سازمان ميراث فرهنگی، صنايعدستی و گردشگری موضوع آن را مطرح کرد، میگوید:« من کاملاً با این موضوع مخالفم،
چرا که به قاچاقچی اشیا عتیقه میدان میدهیم که راحتر مشتری خود را بیابد و قاچاق کند و اموال را در این بازار با قیمت بیشتر بفروشد. اصلاً فرض را بر این بگذاریم که شی زیر خاکی نباشد، و فرد «کلون» تمام خانههای روستایی را بکند و به این بورس بیاورد. مگر یک انسان چند خانه از اجدادشان به ارث میبرد که کلون داشته باشد؟
سری به این عتیقه فروشیها بزنید از کاشیکاریهای قدیمی تا گچبری، نقاشی دیواری، ارسی و... یافت میشود. چه کسی خانهها را تخریب میکند معلوم نیست، چه کسی اینها را به عتیقهداران میفروشد، معلوم نیست؟ چه کسی خریدار است بازهم معلوم نیست؟ در این مملکت در کدام بازار فروشنده و خریدار و قیمت مشخص است که در این بازار مشخص باشد.»
او ادامه میدهد:« مثلاً همین طرح «شبنم» چقدر در مورد کالاهای داخل بازار جواب داد. درد اینجاست که آقایان اموال تاریخی را با سایر کالاها یکی حساب میکنند. در مورد اموالی که زیرخاکی نیستند، قدمت آثار حداکثر نباید از دوره قاجاری یا با کمی اغماض از دوره صفوی تجاوز کند. اما مگر میشود اشیایی از دوره اشکانی، ساسانی،صدراسلام در خانهها باشد. یک بار اوایل انقلاب چنین درخواستی مطرح شد. گفته بودند هرکس اشیا عتیقه دارد، تحویل دهد. یکسری اشیا شکسته و درب و داغان را تحویل دادند. و مابقی هنوز که هنوز است در بازار عتیقه دست به دست میچرخد و شاید از آن طرف آب هم سر دربیاورد.»
رهبر تأکید میکند: « اصل حرف من این است
در مملکتی که از وکیل، فرماندار،استاندار، شهرداری، شورای شهر،اوقاف، نماینده مجلس، شرکت نفت، آب ، برق و گاز و فاضلاب تا کارمند، کارگر، بقال، روحانی، دکتر و معلم و بساز و بفروش و از همه جلوتر مسئولان و مدیران میراث فرهنگی کمر همت به تخریب میراث فرهنگی بستهاند،هیچ کاری مهمتری در سازمان وجود ندارد جز نگرانی برای اموال تاریخی در دست مردم؟!.آخر مگر سازمان میراث فرهنگی دکان بقالی است که هر روز یک تصمیم میگیریم. در کدام مملکتی از فرهنگ به این شکل پول درمیآورند. یک روز ساختمان واگذار میکنند، فردا بافت تاریخی، پس فردا موزه، پسان فردا ...،میراث فرهنگی هزینهبراست، درست! یکبار آقایان فکر کنند که میراث فرهنگی را میخواهند یا نه. اگر میخواهند باید هزینهاش را هم متحمل شوند، اگر نمیخواهند کرکره این سازمان را پایین بکشند، کارمندانش را هم بفرستند ارگانی دیگر. خیال خودشان و ملت و خبرنگار را هم راحت کنند. اداره ی میراث فرهنگی با حاکمیت است و باید برای آن هزینه کند نه آن که بگوید خودت خرجت را دربیاور. در هیچ مملکتی چنین کارهایی انجام نمی دهند. »
این پیشکسوت باستانشناسی اضافه میکند:«
سازمانی که موزههایش به خواب رفته و اگر فردا روزی بگوییم فلان موزهاش آتش گرفته یا بمب افتاده یا زلزله آن را خراب کرده غیر از دو سه تیتر در روزنامهها و خبرگزاریها هیچ اتفاقی برایش نمیافتد و آب ازآب تکان نمیخورد، تنها کارمعطل ماندهاش بازار بورس اموال تاریخی است؟! آن هم در این مملکت! با این وضع اقتصادی که هر روز یک خبر از فسادهای مالی آن برملا میشود! در سایر بورسها چه اتفاقی افتاده که حالا فقط منتظر اموال تاریخی ماندهایم.
چه تضمینی وجود دارد که این بورس براساس رانت و رشوه به محلی برای مبادلات غیر قانونی تبدیل نشود؟ از کدام کارشناس و کدام سازمان میراث فرهنگی سخن میگوییم؟!»
او با تأکید بر این که در کشورهای دیگر هم چنین چیزی وجود ندارد، تصریح میکند:« ما خودمان را با کدام کشورها مقایسه میکنیم، کشورهایی که از خواب غفلت و خلاهای قانونی و پول دوستی ما بهره بردهاند و موزههای خود را با اشیا ما پر کردهاند؟!
کدام نگهداری و حفاظت از بنای تاریخی، کاوش باستانشناسی، مرمت، موزهداری ما شبیه کشورهای صاحب نام تاریخی است که حالا خواهان برپایی حراجی و بورس هستیم. در مملکتی که
پولشویی و رانت اقتصادی بلایی به سرش آورده که از مرده هم میخواهد کسب درآمد کند، چه تضمینی برای راهاندازی چنین بورسی وجود دارد؟» رهبر ادامه میدهد:«
خیلی نگران اموال تاریخی هستیم، جلوی حفاران و قاچاقچیان را بگیریم. یگان حفاظت را تجهیز کنیم، مرمت اشیا موزهای را اصلاح کنیم، در چند برنامه تلویزیونی و رادیویی به مردم اطلاعرسانی کنیم که سازمان میراث فرهنگی در چارچوب قانون چه کمکی به نگهداری اشیا آنها میتواند بکند. واقعاً تمام اشیا موزهها و انبارهایمان مرمت و ساماندهی شدهاند و فقط مرمت اشیا مردم باقی مانده است؟! به نظرم مردم خیلی بهتر از موزهها اشیا خود را نگهداری میکنند . بهترین جا و قفسه را در خانه بدان اختصاص میدهند و آن را در معرض دید مراجعان به خانه قرار میدهند. اما
موزه های ما به انبارهایی برای نگهداری گرانقدرترین سرمایههای این مملکت تبدیل شدهاند. اما اگر منظورمان مجموعهداران است آنها خودشان بهتر از هرکس می دانند چه میکنند، اموالشان سر از کجا درمیآورد و با چه کسانی وارد معامله میشوند. »
این باستانشناس اضافه میکند:« شناسنامهدار کردن اشیا تاریخی بسیار کار خوب و پسندیدهای است اما مگر چقدر اموال در دست مردم است. تکلیف مجموعه داران و عتیقه بازان که معلوم است،
اما فرض کنیم از ارگانها و نهادها بخواهیم ریز اموال فرهنگی - تاریخی خودشان را به سازمان میراث فرهنگی بدهند، چه کسی پیش قدم میشود؟ اوقاف؟ بنیاد؟ سپاه؟ وزارت نیرو؟ تأمین اجتماعی؟ شهرداری؟ وزارت بهداشت؟ مجلس؟ قوه قضاییه؟آموزش و پرورش و...»
او تصریح میکند:«
سازمان میراث فرهنگی طی این سالها چقدر از خود صلابت نشان داده که کسی بدان اعتماد کند. چند نفر از متخلفین این حوزه پای میزمحاکمه رفتهاند که حالا مردم دلشان خوش باشد که بساط خطا و فساد از سازمان میراث فرهنگی رحل بربسته و بدان اعتماد کنند.»
رهبر اظهار میکند
:« کدام متخصص رییس فلان اداره میراث فرهنگی استان شده که حالا فکر میکنیم کارشناس هم تربیت کرده باشد. روسایی که با سفارش استاندار، فرماندار، آموزش و پرورش، شهرداری، نماینده مجلس و... سر کار بیایند لابد کارشناسشان را هم به سفارش پسر خاله و دختر دایی بر سر کار میآورند. کدام سازمان میراث فرهنگی و کدام کارشناس میخواهد متولی بورس شود؟»
وی ادامه میدهد:«
کدام بنا مرمت شد؟ چه کاوشی انجام شد؟ جلوی تخریب چند تپه، محوطه و خانه گرفته شد؟ چند طرح عمرانی مجاب به تغییر مسیر شد؟ که دلمان خوش باشد اوضاع میراث فرهنگی این مملکت رو به سامان است و حالا باید به فکر اموال دیگران باشیم.»
او در پایان یادآور میشود
:« قاچاقچیان و حفاران غیر مجاز راه خودشان را می روند، مجموعه داران نیز همینطور، منوچهریها هم کار و بار خودشان را دارند و هیچ کدام هم نیاز به قیم ندارند. حکایت این کار حکایت : یکی میمرد ز درد بینوایی است.»