«آیین چراغ خاموشی نیست» سومین ساخته «فرشاد خلیل پور» داستان زندگی کارگردان دوست داشتنی و فراموش نشدنی سینمای ایران «علی حاتمی» را در خلال ساخت فیلمهایش روایت می کند. فیلمساز شخصیت حاتمی را از زبان دوستان و نزدیکان او روایت می کند. افرادی چون «جمشید مشایخی»، «لیلی گلستان»، «سعید نیکپور»، «ناصر طهماسب»، «زاون قوکاسیان»، «دکتر مسعود دلخواه»، «آیدین آغاداشلو»، «احمد بخشی»، «فرشته طائر پور»، «مینو فرشچی»، «پوران درخشنده»، «جلال الدین معیریان»، «رسول نظر زاده»، «کتایون امیر ابراهیمی»، «امین تارخ»، «ارسلان کامکار»، «عزیز ساعتی» و «محمود کلاری» به بیان نظرات خود و خاطرات مشترکی که با حاتمی دارند می پردازند.
نزدیکان حاتمی در مورد ورود او به عرصه فیلمسازی و ساخت اولین فیلمهایش از «حسن کچل»، «طوقی»، «بابا شمل» گرفته تا «مادر» و «دلشدگان» و پروژه ناتمام «تختی» گفتند. از رفتن حاتمی به «چینه چیتا» برای ساخت تهران قدیم که بعدها شد «شهرک سینمایی غزالی». فیلم در غالب یک پرتره نگاری اسناد ندیده شده زیادی رو نکرده بود،شاید تماشاگر معمولی سینما نداند که حاتمی شش فیلم از روی مثنوی معنوی ساخته یا شاید از ماجرای تنها گذاشتن استاد انتظامی در هتلی در رم(برای گرفتن بهتر حس تنهایی) سر فیلم «حاجی واشنگتن» چیزی نداند، اما اینها کافی نیست.
می شود شما فیلمی از حاتمی بسازید و «لیلا» چیزی از پدر نگوید. به قول دوستی فیلم بیشتر در مورد احمد بخشی دستیار و برنامه ریز حاتمی بود که با صدای خوب و خاطراتی که تعریف می کرد بسیار دوست داشتنی جلوه می نمود. خوشبختانه هنوز ظرفیت زیادی برای ساخت فیلم از زندگی حاتمی وجود دارد، به نقل از دیالوگی از خود فیلم «تکلیف سینما را همیشه مردم تعیین می کنند» مردم هم که بدشان نیامده بود، ما چه کاره ایم.
مستند اجتماعی «سکوت» به کارگردانی «محسن استاد علی» که در بخش مسابقه ملی به نمایش در آمد از آن دست فیلمهایی است که به تولید هرچه بیشتر آنها نیاز داریم. نگاه اجتماعی به طرفین درگیر در سه فقره قتل خانوادگی موضوع اصلی این مستند را تشکیل می دهد. کارگردان با دوربینش به زندان قزلحصار می رود، متهمین به قتل را روی یک نیمکت می نشاند، با آنها گفتگو می کند و انگیزه آنها را برای این کار جویا می شود.
این مستند صریح و بی پرده از لا به لای صحبتهای خانواده مقتولین و قاتلین فقر فرهنگی، سوءظن و خیانت، تفسیرهای دلخواه از قیصر و قیصربازی، بی سوادی، عواقب ازدواجهای اجباری، آموزش نادرست و آداب و رسوم غلط خانوادگی را بیرون می کشد. دوربین بدون هیچگونه قضاوتی به شنیدن صحبتهای طرفین می نشیند، شروع خوب، درگیر کردن مخاطب انسجام و استفاده بجا از فیلمهای آرشیوی از نقاط قابل توجه این فیلم بود. یکی از اشکالاتی که بر این فیلم وارد بود قرار گرفتن صحبتهای طرفین در بعضی سکانسها و کنار هم به گونه ای بود که تضاد ایجاد شده موجب خنده تماشاچیان حاضر در سالن می شد.
و در نهایت هر چه در زندان بود با بسته شدن دروازه زندان همانجا ماند.
«حیات» ساخته «میترا روحانی منش» درباره زخمهای زمین است. درحالی که کودکان یک مدرسه بجای معنی کردن «حیات» در حال تعریف کردن «حیاط» هستند، بزرگترهایشان در حال بریدن درختان یک جنگل اند. فیلم درباره فرسایش خاک بدست انسان است، درباره چنگالهای ماشین های قطع درخت و خنده مستانه این ابزار آلات. درباره فرستادن تنه درختان به چوب بری ها و جارو کردن خاکستر این آفریده های زیبا از روی تابوتهای چرخدار.
فیلم بسیار ساده بود و پرداخت خلاقانه ای نداشت و در پایان کودکانی که حیات را فهمیدند.
«سفر سرخ» به کارگردانی «محسن قیصری» درباره یافتن یکی از شرکت کنندگان در عملیات رمضان است که پیش از این تصور می شد که شهید شده است. قیصری بعد از دیدن فیلمی که در آن «حسین کنعانی» بیسیمچی عملیات رمضان ترکش می خورد از یکی از دوستان خود می شنود که این شخص زنده است و در اصفهان زندگی می کند. کارگردان، کنعانی را که حالا یک پایش مصنوعی شده می یابد و همراه دوربینش آلبوم خاطرات او را مرور می کند. آنچه که باید در مورد فیلمهایی از این دست گفت این است که همه آنها مشابه هم هستند و هیچگونه خلاقیت و روایت جدیدی در پرداخت آنها دیده نمی شود.
«۳۰ سال زندگی با ۱۰۰ بند» از کارگردان شناخته شده «مهدی زمان پور کیاسری»(که سال گذشته برای فیلم «مشتی اسماعیل» برنده جایزه شده بود) در مورد مردی است که سقف اتاقهای خانه اش را با منبت کاری به دعای جوشن کبیر و چند دعای دیگر منقش کرده است. او که چوبهای نستعلیق نوشته شده را با ذکر اره می کند، داستان شب اولی که قرآن خوان شده بود را برای بینندگان نقل می کند، فیلم بسیار ساده بود و کارگردانی خوبی داشت.
«یک سطر واقعیت» اثر «میثم میرزایی» درباره بسته بندی چسبهای برق کارخانه ایران چسب توسط زندانیان زندان مرکزی قزوین است. فیلم شروع خوبی نداشت و وجود نریشن به کار لطمه زده بود. به نظر می رسد فیلم در نشان دادن هدفش که همانا نمایش تقویت روح همدلی و اعتماد به نفس زندانیان بود موفق نبوده است، برای مثال جز یک مورد در قاب تصویر دیگر زندانیان را درکنار هم مشغول کار کردن ندیدیم، در آن یک مورد هم همدلی و ... کجا بود؟
ادامه دارد...
یاسین پورعزیزی