«توپچنار» داستان معلمی است به نام فرزانه که برای تدریس نهضت سوادآموزی به روستای دور افتادهای به نام توپچنار از توابع مشهد میرود. روستا بین دو کوه واقع شده و خانوار اندکی دارد. در ابتدا استقبال خوبی از فرزانه نمیشود ولی بعدها فرزانه موفق میشود یک ارتباط گرم و صمیمی با اهالی روستا برقرار کند و اهالی را به دور خود جمع کند و ....
انسیه شاه حسینی در مقدمه این کتاب اینگونه آورده است:«توپچنار» دیار عشاق است. بیغوله آتش و باد، با آدمهایی که در هر کوی برزن میتوان ردشان را یافت و بر خاکی شانه راه، همدلشان شد.
در این رمان که در ۳۱ فصل به تحریر درآمده٬ نویسنده با خلق شخصیتها، تضاد و تعامل بین آنها خواسته تا شخصیتهای داستان را به هم پیوند زند.
در قسمتی از متن این کتاب میخوانیم: «دختر جوان وحشتزده به مار خیره شده بود. مرد چوب دستیاش را آماده کرد و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوپ پیچید. آنگاه در نهایت آرامش، خطاب به آن پیچک سمی گفت: تو چرا گذر آمدی حیوان، نمیترسی سرت را بکوبند؟ هی زبان بسته، شکمت را سیر کردی، لم دادی توی راه، هان؟
سپس چوبدستی را که سنگین شده بود، بلند کرد و به کنار جاده برد و آن را لای علفها رها کرد و برگشت. فرزانه که تمام مدت با حیرت به او نگاه میکرد نفسش را بیرون فرستاد و به مرد گفت که ممکن بود نیشش بزند.
لبخند گرم بر چهره سوخته مرد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد: محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد...»
گفتنی است کتاب «توپچنار» تولید مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری است که در ۲۳۸ صفحه، قطع رقعی و در تیراژ ۲۵۰۰ جلد، و با قیمت ۳۹۰۰ تومان تجدیدچاپ شده است.