سعید فلاح فر- در ماده۱ آئین نامه صدور اجازه تاسیس، انحلال و نظارت بر فعالیت نگارخانهها در تعریف نگارخانه آمده: نگارخانه به مکانی اطلاق میشود، که برای نمایش و عرضه آثار هنرهای تجسمی و هنرهای سنتی شامل تابلوهای نقاشی، خوشنویسی، عکس، مجسمه، سفال، آثار گرافیک، حکاکی، و نظایر آن توسط اشخاص حقیقی و یا حقوقی ایجاد میگردد. در ماده ۲ نیز هدف از تأسیس نگارخانه اینچنین فهرست شده است:
الف ـ تلاش برای ارتقاء آشنایی مردم با آثار هنری و اشاعه مفاهیم و ارزشهای فرهنگی و هنری
ب ـ فراهم آوردن زمینههای رشد و اعتلای هنرهای تجسمی و سنتی از طریق معرفی هنرمندان و آثار هنری
ج ـ عرضه و فروش آثار هنری با رعایت سایر مقررات مربوط
د ـ اقدام به انجام مبادلات بینالمللی آثار هنری در چهارچوب قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران.
بنابراین و بنا بر یک عرف جهانی، نگارخانه نه موزه هنر است و نه بساط دستفروشی. نگارخانه نه کلاس درس دانشگاهی است و نه شرکت سهامی خاص و عام. نگارخانه نه به تعبیری بنگاه اقتصادی و تجاری است و نه به تعبیر گروه دیگر هم شأن دوسالانهٔ هنری و ویترین بلامنازع هنر کشور. نگارخانه راسته فروشگاههای صنایع دستی و شبه هنری خیابان ویلا و میدان نقش جهان هم نیست. نگارخانه حتی حراج و اونینگ هم نیست. نگارخانه محل عرضه هنر نیست. اما بازاری مبتنی بر اصالت سود مادی و کسب درآمد هم نیست. نگارخانه محل عرضه و فروش آثار هنری است. بدون درک تناسب و جایگاه هنر و اقتصاد، فهم معنای نگارخانه غیرممکن و نسبت نامتوازن به هر کدام، بیمایگی است. اگر هنر فصلی از اصالت فعالیت نگارخانه نباشد که لزومی به تاسیس صنفی مستقل نبود و این کالاها در فروشگاهها و ویترینهای معمولی ارائه میشد. اگر نگارخانه تنها ملزم به ارائه و اشاعه هنر بود که ساختاری مستقل پیدا نمیکرد و یا محل عرضه هنرهای مبتنی بر ایده واحد مجموعهها یا اجرای چیدمان و پرفورمنس و... نمیشد.
مخاطب گالری نه تماشاگر موزه و نمایشگاههای رقابتی جشنواره هاست و نه خریداری که در میان اجناس تلنبار شده مغازه، فقط به قصد خرید آمده باشد. نگارخانهای که به قدر کافی فروش ندارد هم مثل نگارخانهای که هنر را ـ فارغ از کیفیت و نیاز جامعه ـ تنها کالایی تجاری میداند، ناموفق است. نگارخانه داری در فرهنگ ایرانی (اگر موجب سوء تعبیر بهانه گیران نشود) نزدیک به همان معنای فخیم قهوه خانه داری است که در طی چند دهه اخیر از دست دادهایم. فرهنگی که ضمن ادای احترام به همه بایدهای اجتماعی، نافی درآمد نیست.
از منظری دیگر؛ نگارخانه نه آنچنان نقش حاکمیتی دارد که مستقیماً زیر نظر دولت اداره شود و نه آن قدر از سرنوشت فرهنگی جامعه مجزاست که بیهیچ نظارتی، به مردم کوچه و خیابان واگذار شود. هیچ تجارتی بدون حفظ حقوق و منافع ملی و جمعی نمیتواند آزادی مطلق داشته باشد و هیچ دولتی تمایل به تحمل دشواریهای دخالت در همه امور شخصی مردم را ندارد. در نتیجه فعالیت نگارخانهها تنها در توازن این دو قطب قابل تحقق است.
نگارخانهها یکی از مهمترین مراکز منسجم و مرتبط هستند که سلیقه عمومی طبقه متوسط کشور را تعیین و تعریف میکنند. از طرفی گستردهترین نهاد برای توسعه هنر حرفهای هنرمندان میباشند. حرفهای در هر دو معنای کیفی و اقتصادی. هنر حرفهای هم حائز ویژگیهای برجسته زیبائیشناختی، تعهدات اجتماعی و هنری است و هم میتواند به طور کامل معاش هنرمند را تامین و تضمین کند. گردش اقتصادی، کسب درآمد و تجارت (در معنای معمولی) وظیفه برآوردن نیاز مالی، تولید ثروت ملی و معاش افراد را به عهده دارد و نهادهای فرهنگی و هنری وظیفه ارتقاء کیفی هنر را. نگارخانه محل تلاقی این دو اصل مهم هنر اجتماعی است و نمیتواند و نباید از حدود اعتدال این دو خارج شود. بدیهی است بخش اقتصادی نگارخانه هم تنها با انتفاع نگارخانه از طریق انتفاع هنرمند قابل توجیه میکند.
گشت سادهای در وضعیت نگارخانههای تهران نشان میدهد؛ فاصله زیادی بین وضعیت موجود و معنای واقعی نگارخانه داری وجود دارد. تقریباً برایند نگارخانه داری در تهران حکایت از عدم تعادل در دو بازوی هنر و درآمد است. قانون گذار در ماده ۱۴ آئین نامه مربوطه به صراحت اعلام مینماید: «مدیرنگارخانه با توجه به درجهبندی نگارخانه خود میتواند حداکثر (حداکثر) سی درصد از درآمد حاصل از فروش آثار امانی هنرمندان را در مقابل فروش و ارائه خدمات به عنوان حقالعمل دریافت کند.» تا از این طریق مدیران نگارخانهها را وادار به فعالیت در عرضه و فروش آثار کند. در حالی که قریب به اتفاق نگارخانههای فعلی بدون توان و انگیزه کافی برای فعالیتهای اقتصادی، با وضع مبالغ هنگفت ورودی و یا دریافت وجوهی به عنوان هزینههای تبلیغاتی، صرفاً نقش اجاره داری دیوارهای نگارخانه را انجام میدهند یا به درآمدهای جانبی نامربوط [و گاهی غیرقانونی] دلخوش میکنند.
سعید فلاح فر
متاسفانه این شیوه اداره نگارخانه را باید سخفیفترین نوع نگارخانه داری در جهان و رایجترین نوع آن در ایران محسوب کرد. این گروه از نگارخانهها با مدیرانی اداره میشوند که قادر به درک موقعیتهای مطلوب در ابعاد هنری و اقتصادی نگارخانهها نیستند و با شرایط به وجود آمده، تلاشی هم برای دستیابی به این دانش و توانایی از خود نشان نمیدهند. این مدیران، مغازه داران ساده و شکست خوردهای هستند که ناتوانیهای خود را پشت نقاب فرهنگی پنهان کردهاند.
کشف هنرمندان مستعد، ارتباط با خریداران و مجموعه داران، تبدیل خریداران بالقوه به خریداران بالفعل، ایجاد شبکه پایدار در مجموعهٔ هنرمند و اثر هنری و خریدار، سرمایه گذاری و حمایت از هنرمندان در قالب قراردادهای میان مدت و طولانی مدت، حفظ حقوق و منافع هنرمندان و خریداران آثار هنری، مسئولیت پذیری، معرفی [وبرندسازی] هنرمند از طریق تهیه و انتشار کتاب، تدوین تحلیلها و نقدهای هنری، تبلیغات خلاقانه و... سادهترین وظایفی است که به عهده نگارخانه باید باشد اما متاسفانه کمتر به چشم میخورد. نه هنرمندان از تعهد به همکاری دائم با یک نگارخانه ثابت، احساس امنیت شغلی دارند و نه نگارخانهها خطر سرمایه گذاری روی هنرمندان انحصاری را میپذیرند. این نوع رابطه سرانجام به نوعی بیاعتمادی دو طرفه و البته انواع بیاخلاقیها و بداخلاقیهای حرفهای منجر شده و میشود.
ضعف و اشتباهات نگارخانه داران (خصوصاً در این سالها که ظاهراً فروش آثار هنری رونقی نسبی داشته) اعتبار اجتماعی و هنری صنف نگارخانه داران را مختل و متولیان امر را با سوالات مهمی روبرو کرده است. همچنین تعطیلی پی در پی نگارخانهها ـ که گاهی عمرشان به یک سال هم نمیکشد ـ فضای اعتماد خریداران و در نتیجه امنیت تجاری این واحدها را هم تهدید میکند. حالا که شرایط تازهای در گردش اقتصادی هنرهای تجسمی به وجود آمده، وقت آن است تا در تعریف رایج نگارخانه داری تجدیدنظر کرده و برای رسیدن به باوری شاداب و واقعی ـ که منافع همه گروههای دخیل در امر هنر و تجارت هنری را تامین کند ـ از همه اهرمهای علمی، اجتماعی، فرهنگی و... استفاده کنیم. پیش از آنکه داشتههای کنونی را، همچون دوام نامطمئن حباب، دوباره از دست بدهیم.
(كارشناس ارشد هنري مركز هنرهاي تجسمي، نقاش و عکاس)