گذری بر نمایشگاه مجسمه های ازم طباطبایی؛
تندیس، فریادی از روح هنرمند
نمایشگاهی از آثار ازم طباطبایی در گالری هور برپاست. نمایش این آثار ما را برآن داشت تا از ورای پوسته ظاهری به این آثار بنگریم.
تاريخ : يکشنبه ۳ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۷
گرچه در جامعه امروزی ما فهم کامل و درستی از یک اثر هنری اتفاق نمی افتد و بینندگان یک اثر هنری به دنبال یافتن مصداق بیرونی یک اثر در جهان مادیاند، اما هنر به واقع گرایی و یا کنایهای از جهان مادی ختم نمی شود. گاه هنرمند فارغ از آنچه در طبیعت می بیند به خلق هنری دست می زند و آنگاه در واقع دست به تجسم روح خویش در جهان مادی میزند. بدیهیات تنها راه تجسم یک اثر هنری نیستند و در جهان معاصر نمایش روحیات و درونیات هنرمند، اثر هنری او را ارزشمند جلوه می دهد. در واقع موفقیت هنرمند، به انتقال احساس او از جهان پیرامون، به مخاطب است و هنر هر آنچه باشد، پلی میان اندیشه هنرمند و بیننده اثر اوست. شاید همین موضوع ساده یعنی ارتباط با یک اثر هنریست که سبب می شود گاه یک اثر هنری را خوب و یا بد بنامیم. آنگاه که مرز شهود هنرمند و درک مخاطب به یکدیگر نزدیک شود، مخاطب از اثر هنری لذت می برد و آن را منطبق بر نیاز روح خویش مییابد. و آن گاه که اثر دور از ادراک مخاطب باشد، واکنش های منفی ذهن او اثر هنری را فاقد قابلیت های هنری می شناسد. همین واکنش ساده سلایق جور و واجور آدمیان را سبب می شود و همین امر ساده سبب استحاله مادام اثر هنری، در زمان و مکان می شود.
تجسم ذهنیات در آثار طباطبایی فارغ از آنچه هنرمند از آن می شناسد، و یا قادر به بیان آن است، از این قاعده مبرا نیست. آثار او که می توان آنها را واکنشی انتزاعی به جهان زیست دانست، سرشار از باید ها و ننبایدهاییست که گاه هنرمند بی آن که علم بدان داشته باشد، از خود بروز می دهد. شاید این آثار فریاد روح پر مخاطره هنرمند در اعتراض به تمام آن چیزیست که جهان زیستش و عالم هستی بر او تحمیل می کند.
این آثار که شباهت ظاهریشان مخاطب را به جسم سلاخی شده یک زن یادآور می شود، فارغ از تمام بدیهیات، بیانگر روح او به نظر می رسند. فرم هایی که حکایت از دردها و رنجهای آدمی دارند. شاید به سبب نرمی و خمش فرم هاست که جنسیت در آثار او قابل تشخیص می شود. ظاهر آثار او، بی آن که هنرمندشان بخواهد ، تجسمی از درد است. زخم هایی که بر بدنه مجسمه ها میبینیم، گویی قطعه ای آسیب دیده از روح زن در روزگار معاصرند. تیزی هایی نیزه مانند که از حجم سر برآورده اند، به تیزی فریادهای ناله مانند یک انسان اند و گاه به شیون و یا یک جیغ مانند اند. میانه زخم ها که گویی در حال گسترشند و دیر یا زود به تجزیه و نابودی جسم میانجامند، به نوعی مرگ را تداعی می کنند. اما مرگی دردناک، از هویت.
گرچه هنرمند معتقد است بر طبق هیچ تجسمی از عالم واقع به خلق آثارش نپرداخته اما آثار را به راحتی می توان به ذهنیات آدمی پیوند داد. این آثار با قدرت طراحشان قدرت یافتهاند تا بیش از آن چه هنرمند تمایل به بیان دارد، با مخاطب خود سخن بگویند.
آثار قرتمند این طراح جوان، مخاطب خود را به عمق دعوت می کند و او را از حقیقت تلخی آگاه می کند که تا کنون از کنارش به سهل انگاری گذشته بود.