رسالت هنرمند و وجه تمایز او را چه می دانید؟
هنر بخش بزرگی از وجود انسانی است و هنرمند به عنوان حمل کننده این وجود از امتیاز ویژهای برخوردار است. به اعتقاد من هنرمند به واسطه درک متفاوت از دنیای پیرامون رسالت سنگینی بر دوش دارد.
هنرمند به باور من موظف به داشتن اندیشه بلند است. باید رها از اتفاقات کوچک و کم ارزش پیرامون عمل کند. گرچه اتفاقات روزمره دستمایه خلق هنری او هستند؛ لیکن نباید او را برای مدت طولانی و به شکلی اثرگذار تحت تأثیر قرار دهند. موضوع اصلی این است؛ که هنرمند چگونه با جهان مواجه میشود. این موضوع به باور من نقطه عطف توجه یک هنرمند است.
ویژگی هنرمند در گوهر وجودی او نهفته است. گاه دریافت هویت نهفته در اثر هنری متضمن صرف زمان طولانی است. در هر حال و در اغلب موارد؛ اثر هنرمند هنگامی درک خواهد شد که در مسیر خود محکم تر گام نهد.
تلاش هنرمند متفاوت از دیگر انسانها و دریافت او بسیار عمیق تر و زود یاب تر از دیگر مخلوقات است. درگیریهای عادی دغدغه هنرمند نیست. به یقین به خاطر سپردن چندین و چند سبک و یادگیری چند شیوه خاص
” نهایت خلق اثر هنری خودآگاهی هنرمند، از گوهر وجودی خویش است. “
تنها رسالت هنرمند نیست و در واقع این مرحله بسیار سهل و ممتنعتر از راهی است که برای یک هنرمند قابل تصور و شایسته پیگیری است.
هنرمند باید از وجود و ذات خویش محافظت کند. رسالت هنرمند محافظت از پروانههایی است که خداوند در وجود او به ودیعه نهاده است. در وجود هنرمند سرشار از عطر است. عطر وجود هنرمند سیال و فرار است و نیازمند محافظت بسیار. هنرمند به دریافتگریهایی دست مییابد؛ که نهایتاً موجب فهم میشود؛ خودشناسی در هنرمند اتفاق میافتد و از طریق دستمایههای ذهن او ردپایی ارزشمند برای آیندگانش به وجود میآید. گرچه معتقدم آثار یک هنرمند در مقایسه با ارزشهای وجودی او تنها ظواهری ناچیزند.
اثر هنری و دستمایه خلق هنرمند را از چه روی حایز ارزش می دانید؟
نهایت خلق اثر هنری خودآگاهی هنرمند، از گوهر وجودی خویش است. شناخت ذات انسانی هدفی است که به مدد هنر، امکانپذیر است. این استحاله برای تمامی انسانها قابل دسترسی است و هنرمند به واسطه درک هنری و ارزشهای حاصل از آن؛ به این هدف نزدیک تر است. سرعت تبدیل از مفهومی عادی و معمول؛ به مفهومی پر ارزش برای هنرمند با سرعت بیشتری امکانپذیر است.
تحول وجودی هنرمند به واسطه امتیاز ویژه او به یقین متفاوت از تمامی انسان هاست. هر انسان دارای نقطه تولد و نقطه مرگ است. وقتی از مفاهیم فلسفی، تاریخی،
” حقیقت آدمی فارغ از ارزشهای مادی است. “
و کلامی فاصله میگیریم این حقیقت به سادگی قابل درک خواهد بود. چرا که حقیقت آدمی فارغ از ارزشهای مادی است.
به باور من آنچه در این سیر، از تولد تا مرگ، از بهای بیشتری برخوردار است؛ دریافت درسی از جهان در وجود انسان است. به عبارت دیگر رسالت انسان درک حقیقت هستی است و اگر اینگونه نبود؛ تعلیم انسان از ازل به شیوه دیگری رخ مینمود. در این بازه زمانی میان تولد و مرگ تجربیات متفاوتی برای هر انسان اتفاق میافتد.
در واقع دو حادثه تولد و مرگ هر یک به نحوی متفاوت بر انسان اثر گذارند. نخستین اتفاق در اوج ناآگاهی انسان صورت میگیرد و انسان در آن فاقد هرگونه اختیار است. بخش نهایی نیز به همین شکل است.
در حادثه مرگ نیز انسان به همان اندازه بیاثر است. اما میان این دو نقطه، یا به تعبیر دیگر تولد و مرگ، موقعیتی وجود دارد؛ که امکان ساخت، تغییر و تحول را در اختیار بشر قرار میدهد. فاصله میان دو اتفاق، نقطه اختیار انسانی است.
این سیر چه سهمی در آثار خلق شده توسط شما دارد؟
هر گاه در آثارم نقطه تولد و مرگ مجال ظهور و بروز مییابد؛ انسانی در فاصله این دو نقطه به تصویر کشیده میشود. انسان در نقطه شروع و تولد بسیار کوچک است و در نهایت راه و نزدیک به نقطه پایان آنقدر بزرگ
” رسالت انسان درک حقیقت هستی است. “
است، که اگر به گام برداشتن اراده کند؛ میتواند مرگ اندیشی را به همان معنایی که در عرفان ما مستتر است؛ تجربه کند. عرفان نهفته در مرگ اندیشی به مفهومی فراگیر و جهانی نوعی از استحاله درونی است. نوعی از پالودگی این به باور من به هنرمند بسیار نزدیک است. هنرمندی که با تصویر و خلق هنری قرابت دارد. با گامی کوتاه به مقصد خویش که همان شناخت و استحاله درونی است؛ دست یابد. در واقع این بهره ای است که هنرمند از تمام رویدادها خواهد گرفت. گرچه این راه چندان سهل نخواهد بود. در مسیری که هنرمند در آن قدم میگذارد فراز و نشیب بسیار وجود دارد.
بهایی که بسیاری برای هنرمند قائل نیستند و ارزشی که برخی به اثر هنری میگذارند. بخشی از فراز و نشیب مسیر هنرمند؛ در این رویدادهای مادی نهفته است. بسیاری از جوایز از آن هنرمند نمیشود و برخی از آنها نیز از آن او خواهد شد. برخی از مقام و منصبهای مادی نصیب هنرمند میشوند و برخی نیز از او دریغ میشوند. گرچه ملاک سنجش حسن و قبح یک اثر فارغ از مسائلی از این دست است.
اگر آگاهی از اثر این موضوع که اثر هنری ردپای لحظههای هنرمند است، برای مخاطب حاصل گردد؛ نیاز به توجیه اثر هنری نیست. حتی؛ این که کدام یک از آثار هنرمند ارزشمند و کدام یک فاقد ارزش است دیگر مدنظر نخواهد بود.