قاسم زارع متولد ۱۳۳۶ همدان، فارغ التحصيل مركز آموزش تئاتر اداره كل فرهنگ و هنر استان همدان است. او كار در سينما را از سال ۱۳۶۷ با «صنوبرهاي سوزان» كاری از «عباس شيخ بابايی» تجربه كرد. با او درباره همدان و جاذبه های گردشگری آن به گفت و گو نشستیم.
تو اولین نگاه وقتی برمیگردید همدان حستان دنبال چه میگردد؟
در اولین حرکت دنبال آن کوچه باغها و کوچه پس کوچه های گلی میگردم. در وهله نخست بافت شهر تغییر کرده و به هم ریخته که آن هم اجتناب ناپذیر است. پیشرفت صنعت و معماری طبیعی است. بافت شهر تغییر میکند اما ای کاش ما میتوانستیم تغییرات بافت قدیمی را حفظ و یک جا کنار آن مدرن سازی کنیم. این نخستین چیزی است که مرا آزار میدهد این که دیگر آن محل قدیمی، آن کوچه پس کوچهها نیست، همه از بین رفته است و من خانه خودمان را گم میکنم. ویران شده، خاک شده و این حیف است. ای کاش بافت قدیم را کنار بافت اجتناب ناپذیر جدید حفظ میکردیم. و ای کاش در معماری جدید به سمتی میرفتیم که از المانهای معماری قدیم استفاده کنیم نه نمادهای مدرن اروپایی.
بچگیهایتان بازی خاصی بود که مخصوص همدان باشد شما بازی کنید؟یا شبهای عید، ماه رمضان و آداب و رسوم همدان قدیم؟
ما چون جنوب شهر زندگی میکردیم شرایط برای اینکه بیرون از خانه باشیم، زیاد مناسب نبود. الک دولک، هفت سنگ را زیاد بازی میکردیم.
عیدها را هم خوب به یاد دارم. همین جور نبود که شکلات بریزند زیر دست و پای بچهها، شکلات سال به سال آن هم عید نوروز بود. پوستههای رنگارنگ آن هم حکم پول پیدا میکرد که جمع کردیم و هر کس بیشتر داشت، سلطان بود و بازی میکردیم. مثل کارت بازی بچههای امروز، سر آن پوستههای شکلات بازی میکردیم. برای همین کل عید نوروز حواسمان جمع شکلاتها بود.
ماه رمضان هم در تپه مصلا که فکر میکنم الان ارشاد آنجا ساختمان ساخته شده است ...
یکباره قاسم زارع از من میپرسد: شما تا به حال همدان آمدهاید؟ و من در پاسخ میگویم: بله یکبار کلاس سوم راهنمایی و وقتی برای نخستین بار اولین غار زندگیام را دیدم، حس کردم چقدر دوست دارم در آن لحظه سجده کنم. یادم هست تابستان بود و درختان پر از آلبالو و گیلاس این تصویر ذهنی من از همدان است.
من سالها در آن کوچه باغها آمدم و رفتم. چهار فصل کامل در همدان حقیقتا رویت میشود. اینقدر برف میبارید که زمستانها ما در تونلهای برف رفت و آمد میکردیم. پاییزش بسیار دل انگیز میشد با تمام غم و حزن و اندوهی که پیدا میکرد اما رنگ آمیزی رویاییاش بینظیر بود. خوبی همدان به این بود که از داخل شهر تمام دشت و کوه پیدا بود و رنگ بازی خدا در پاییز و بهارش واقعاً دل انگیز است. و تابستانش نسبت به خیلی جاهای دیگر قابل تحمل. شما گرمای تابستان جنوب را مقایسه کنید با همدان از طبیعت اینجا حتا در تابستان هم میتوان لذت برد. چهار فصل را به معنا تمام کلمه دارد.
نگفتید ماه رمضان در تپه مصلا چه اتفاقی میافتاد؟
روی تپه مصلا از طرف ارتش یک توپ میگذاشتند. افطار به افطار یک توپ شلیک میکردند. البته اذان مسجد جامع نزدیک میدان اصلی شهر هم با بلند گو و مناره به تمام شهر منتقل میشد و صدای اذان میپیچید و دل همه یک حال دیگر پیدا میکرد. و فضای خاصی در شهر بوجود میآمد. ۳۰ روز ماه رمضان ۳۰ توپ شلیک میکرد.
من چون از ۱۴ سالگی جذب تئاتر و دنیای فرهنگ و هنر شدم.یادم میآید نمایشی داشتیم به نام آسید کاظم نوشته استاد محمد نوشتهاش با تُرنابازی اجرا میکردیم که استقبال خوبی هم در ماههای رمضان از آن میشد.
پس باید گفت ماه رمضان هم ماه رمضانهای قدیم؟
البته، آخر آن وقتها مردم همدل و ساده بودند. همه چیز اینقدر پیچیده نبود. با یک دست دادن و روبوسی خیلی قول و قرارها گذاشته میشد، یک یا علی میگفتی همه چیز حل بود، حکم مهر روی کاغذ را داشت. اما الان با هزار تا سند، چک و سفته باز به جایی نمیرسی. دلیلش شاید آن صفا و سادگی مردم بود اما حالا باید با چراغ بگردی دنبال این چیزها. یاد شعر مولانا میافتم: « دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» البته من گفتم این را بنویسند روی سنگ قبرم.
منم گفتم اگر مُردم روی سنگ قبرم بنویسند: « شرمنده از آنیم که در روز مکافات اندر خور عفو تو نکردیم گناهی » و پدرم میگه امان از دست نسل شما میخواهی خدا رو هم تو رو در بایستی بیندازی!
با خنده میگوید نسل شما همه چیز را به بازی گرفته است. من خودم هم دختر دارم هم پسر. دلیل دارد. این شکاف، فراموشی هویت، این که چرا هیچ چیز ارزش و جایگاه ندارد. زیاد شدن دروغ و کلک و ریا اما در این بحث نمیگنجد.
از غذاهای همدان بگویید؟
غذاهای خاص یادم نمیآید. همه غذاها را با سلیقههای خودشان میپزند مثلاً همه جا آبگوشت هست اما همدان آبگوشت غوره درست میکنند.
فکر کنم همدان انگور زیاد باشد و به دنبال آن شیره؟
بله، شیره با سرشیر و زمستانها با برف، قیمه همدان و کاسه قیماق. یادم آمد انگور را در کوزه آب میانداختند و درش میبستند خودش آب میانداخت و در زمستان میخورند به آن «شیر شیره» میگفتند مزه گسی داشت. شیر شیره در اصل به نوعی ترشی است از انگور سیاه و سرکه که چند ماه زیر برف میماند فوق العاده خوش مزه با طعم ترش و شیرین است.
در سفرهایتان جایی بوده که رفتید و خاطراش به دلیل شگفتی در ذهنتان باقی مانده باشد؟
همین دیدن غار برای اولین بار واقعاً برای من یکی از عجایب بود. به زور از یک سوراخ وارد غارمیشدیم برایم مهیج بود. دیدنش یکی از عجایب در آن سالها بود. هر چه دیدم تعجب کردم در تمام سالهای زندگیام.
از خیابانهای همدان خاطرهای دارید؟
در خیابان بوعلی در پاییز بدون اغراق تا قوزک پا در برگها فرو میرفتیم و این خش خش برگها واقعاً لذت بخش بود و یا برعکس در زمستان تا زانو این حس را خیلی دوست دارم.
تابستانها آبتنی میکردید؟
در رودخانه که شنا نمیکردیم. استخر هم خیلی کم یا شاید اصلاً نبود. یک استخر در هتل بوعلی بود. میدانید همدان فقط مرداد میشد آبتنی کرد بقیه ماهها سرد بود. بیرون شهر هم اسیلهای شخصی( استخرهایی کوچک برای آبیاری زمینها) پر آبی بود که به دلیل ناامنی جرات نمیکردیم برویم. اما از تفریحات آبی که بگذریم از درختها خوب بالا میرفتم ۱۲- ۱۳ ساله بودم که از درخت افتادم و پشت سرم بخیه خورد. هنوزم جایش هست.
به چه کشورهایی سفر کردید؟
آفریقا، اروپا و آسیا. اما هر موقع میروم از ته قلبم میگویم نه این که شعار بدهم متأسفم برای مسوولان صنعت گردشگری که نمیدانند یا نمیخواهند از گنجینه گردشگری ایران استفاده کنند. کجا میتوان تخت جمشید با آن عظمت و بزرگی یا طبیعت، صنایع دستی و ابنیه تاریخی اینچنینی را دید.
سه ساعت طول کشید تا در تونس ما را بردند لب دریا با چه تبلیغاتی برای این که تاریخشان را نشان دهند. یک ستون که در مقابل ستونهای تخت جمشید هیچ بود و تازه ده درصد آن هم به دلیل لب دریا بودن سیمانی بود. کل تاریخ تونس در برابر تمدن ما حرفی ندارد. یا سریلانکا شش فیل سوار به کمک فیلها فوتبال بازی میکنند و با همین کارهای کوچک چه درآمدی کسب میکنند. جای جای ایران میتواند نگینی باشد که ما فقط حسرتش را میخوریم.
بروید در کشورهای اسلامی ببینید چه کار میکنند. همین ترکیه با استانبول و قونیه چه درآمدی دارد! حجاب و مسجد هست گردشگر هم دارند. مرزها مشخص است. یا دبی تا ۳۰ سال پیش کویر بود. اما الان ببینید با حضور گردشگران چه میکند. افسوس! افسوس! افسوس!.
مریم اطیابی