سادات در ايران سلسلههاى سادات در ايران از فرط كثرت و تيرههاى بسيار، قابل شمردننيستند. در هر شهر و دهى خاندان يا خاندانهايى از ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله زندگىمىكنند سكنه برخى از دهات مانند قدمگاه نيشابور و دهى در كردستان همهسيداند، خاندانهايى از سادات با كلمه «مير» به اضافه، اسمى شهرت دارند;مانند ميرسپاسى، امير معزى، ميرفندرسكى، ميرداماد و بسيارى ديگر و ايننمودار آن است كه جد اعلاى آنان اميرجائى بوده است. و به هر حال ساداتدر ايران مانند كشور مغرب از احترام خاصى برخوردارند و مردم به آنان«آقا» و به زنهايشان «بىبى» مىگويند، هر چند از طبقات پايين باشند. منكسانى از علما را ديدهام كه در مجالس بر سيد جلو نمىافتادند. پدر من هرگاه با عدهاى مىخواستند از جايى خارج شوند، به سادات مىگفت: «شما اولبرويد تا تكليف ما معلوم شود».
بارى در شهر ما مشهد سلسلههايى از سادات هستند كه بعضى از آنانتعدادشان به هزارها مىرسد: سلسله سادات رضوى از همه سر هستند، اينسادات با سادات رضوى قم و شيراز از يك تيره هستند. سلسله ساداتشهيدى از اولاد ميرزا مهدى شهيد يكى از شاگردان مبرز وحيد بهبهانى كهنسب به شاه نعمتالله ولى مىرسانند.
همچنين در مشهد سادات حسينى و سجادى و جز اينها فراوانند. در قمسلسله سادات رضوى و سادات برقعى از اولاد موسى مبرقع فراوانند.
در اصفهان، چند سلسله از سادات مانند عامليها كه مرحوم آية اللهخادمى از آنها بود، روضاتيها، اعقاب سيد محمدباقر، صاحب كتاب شريفروضات الجنات، ميرداماديها از اخلاف دخترى فيلسوف مشهور ميرداماد،ابطحيها، بهشتيها، خاندان مرحوم دكتر بهشتى، نوابها، خاندان سلطان العلمايا خليفه سلطان، ميرفندرسكيها از اولاد ميرفندرسكى، ميرلوحىها وبسيارى از سلسلههاى ديگر.
همچنين در شيراز، كرمان، يزد، شوشتر و خوزستان; از جمله خاندانمرحوم سيد نعمتالله جزايرى. اين خاندانها اكثر به يكى از علماى نامى يايك امير مقتدر نسب مىرسانند.
در تهران سلسله سادات اخوان، سادات جزائرى، طباطبائى، امامى،بهبهانى شيرازى و ديگران.
من از دير زمان هر جا نسبنامه و شجرهاى يافتهام يادداشت كردهام. گاهىدر حاشيه كتاب عمدةالطالب در جايى كه آن شجرهها به يكى از سلسلههاىمذكور در آن كتاب مىرسند، و يا در ورقه جداگانه و اگر توفيق نصيب شوددر نظر دارم آن يادداشتها را تكميل كنم و با كتاب عمدة الطالب به عنوانحاشيه يا ذيل بر آن كتاب، به چاپ برسانم.
در تبريز، خاندانهاى سادات طباطبائى (خاندان علامه طباطبائى، صاحبتفسير الميزان) كه به دو تيره تقسيم مىشوند: قضاة و شيخ الاسلامها، تيرهاول ، پشتاندرپشت قاضى و تيره دوم شيخالاسلام تبريز بودهاند. به خاطردارم مرحوم علامه طباطبائى رسالهاى از جد اعلاى خود در دست داشت كهبه فرزندانش وصيت كرده بود، جد اعلاى آنان هم امير مجللى در آن ناحيهبوده است.
همچنين خاندانهاى انگجى، شهيدى، حسينى و ديگر خاندانها در تبريزهستند.
در بروجرد خاندان طباطبائى كه مرحوم آيةالله العظمى بروجردى از آنهااست. جد اعلاى ايشان سيد محمد طباطبائى حسنى حسينى است كه من دراول كتاب رجال آيةالله بروجردى آنان را به تفصيل معرفى كردهام.طباطبائيهاى كربلا و خاندان بحرالعلوم هم از همين تيره هستند.
خبر غيبى قرآن
بارى، اينها كه عاجلا و غالبا به اعتماد بر محفوظات نوشته شد،دورنمايى از گستردگى و فزونى ذريه پاك رسول اكرمصلى الله عليه وآله است، كه حقيقتاو بدون اندكى گزافهگويى مصداق آشكار سوره مبارك كوثر است كه بنابراقوال اكثر مفسرين شيعه و اهل سنت، درباره ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله نازلشده، و لااقل يكى از احتمالات در تفسير اين سوره است، جمله «ان شانئكهوالابتر» شاهد و مؤيد آن است، هر چند برخى از مفسرين متاخر مانند«مراغى» آن را حتى به صورت يك احتمال هم ذكر نكردهاند.
حال بايد توجه داشت كه اين همه نفوس بىشمار تنها از نسل يك دخترپيغمبرصلى الله عليه وآله، صديقه طاهره فاطمه زهرا سلامالله عليها پديد آمدهاند، و از ديگردختران پيغمبرصلى الله عليه وآله فرزندى بهجاى نمانده است. پسران متعدد رسولاكرمصلى الله عليه وآله هم همه در كودكى درگذشتهاند. آيا با اين وصف در «كوثر» بودنفاطمه سلامالله عليها و ذريه او جاى ترديدى هست؟
همانطور كه خواهيم گفت اين گستردگى تنها از لحاظ كميت نيستبلكهاز لحاظ كيفيت نيز فرزندان فاطمه سلامالله عليها و علىعليه السلام (كوثر) بودهاند وشخصيتهاى بىشمارى را به جامعه تحويل دادهاند و اين خود يكى از اخبارغيبى قرآن و از وجوه اعجاز اين كتاب آسمانى است. اين حد از فزونى وكثرت سادات، بسيار جاى شگفتى است، مخصوصا با درنظر گرفتن اين كهذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در طول تاريخ بنىاميه و بنىعباس مقتول و شهيد شدهاند.حتى گاهى به صورت دستهجمعى مانند كشتار بنىالحسن به امر منصوردوانيقى، و خاندان فاطميين مصر پس از سيطره صلاحالدين ايوبى بر مصر،كه همه را در قصرى زندانى كرد تا همه مردند.
تعداد تقريبى سادات
حال كه مرورى بر خاندانهاى سادات در جهان اسلام كرديم، مناسب استراجع به تعداد تقريبى نفوس آنان سخن بگوييم، زيرا تعداد حقيقى فعلا امكانندارد، حتى همان احصاء تقريبى هم بدون مراجعه به شجره همه آنان ممكننيست.
در حدود چهلواندى سال قبل از اين يكى از سادات مشهد درصدداحصاء سادات و احياء رسم نقابتبرآمده بود، و احتمالا مايل بود خودشنقيب النقباء شود. در آن هنگام، از او و ديگران شنيدم تعداد نفوس سادات درجهان به ۶۰ ميليون مىرسند. البته اين يك حدس است و هيچ مدركى ندارد.
پيشنهاد تجديد نقابت
در سمينار مجمع اهل بيتعليهم السلام در مكه مكرمه در حج گذشته، سخنرانىكوتاهى راجع به خاندانهاى سادات كردم و در آن سمينار پيشنهاد نمودمبسيار مناسب است مقام معظم رهبرى حضرت آيةالله خامنهاى متعاللهالمسلمين بطول بقائه بار ديگر اين سنت از ياد رفته نقابتسادات را احياءكنند. اين پيشنهاد در قطعنامه آن سمينار ذكر شده است. بلى انقلاب اسلامىايران بسيارى از سنتهاى فراموش شده را زنده كرد. چه خوب است رهبرمعظم اين سنت را هم زنده نمايند.
خود ايشان سيد حسينى هستند، نقابت نقبا را به عهده بگيرند يا هر كس ازسادات جليل را مصلحت مىدانند به اين سمت منصوب نمايند، و براى اينكار بزرگ تشكيلاتى بدهند.
اين عمل، در جهان اسلام بسيار جاذبه دارد و بدينوسيله مىتوان با كليهخاندانهاى سادات در جهان، رابطه برقرار كرد، و از اين راه، اسلام و تشيع راروح و صفاى ديگرى بخشيد. حال، اگر خودشان يا ديگرى رياست و زعامتو نقابت كل سادات را به عهده بگيرند. وى مىتواند در هر ناحيه از سوى خودنقيب السادات تعيين كند، و بدين وسيله سلسلههاى موجود سادات شناسايىو سرشمارى شوند، شجرههاى آنان را رسيدگى كنند كه آيا از صحتبرخوردار استيا نه؟
گويا در اصل، منصب نقابتبه چند هدف به وجود آمده: يكى رسيدگى بهنسب مدعيان سيادت، زيرا كسانى به دروغ ادعاى سيادت مىكردند، و نقباىسادات پس از رسيدگى، صحتيا عدم صحت نسب آنان را مشخصمىكردند. يكى از انگيزههاى مؤلف كتاب عمدة الطالب، چنان كه در اول آنگفته همين بوده است. در كتابهاى انساب، جابجا خاندانهايى را ياد مىكنندكه نسبشان ساختگى است.
هدف ديگر، رسيدگى به وضع معيشت آنان و تقسيم خمس كه از سوىخلفا يا مردم پرداخت مىشده ميان آنان، بوده است و بالاخره نوشتن شجرهبراى ايشان.
به نظر اينجانب اين منصب كه از سوى خلفاى بنىعباس ابتكار گرديدهجنبه سياسى هم داشته استيعنى نقيبالسادات مراقب حركات سياسىسادات بوده است زيرا هر روز كسى از خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله قيام مىكرد ومزاحم دستگاه خلافت مىگرديد.
بارى، ظاهرا تنها راه دستيافتن بر تيرههاى سادات پراكنده در جهان وبر تعداد آنان همين منصب نقابت است كه گفته شد و در اين راه از كتابهاىانساب و از نسبشناسان عصر ما كه در راس آنان مرحوم آيةالله مرعشىقرار داشت و نيز از كتاب مشجرات و طبقات النسابين و ديگر آثار ايشاناعم از آنچه چاپ شده يا نشده استبايد استفاده ببرند.
شخصيتهاى برجسته خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله
آنچه فهرستوار تاكنون از خاندانهاى سادات در سراسر كشورهاىاسلامى گفته شد، صرفا در بعد كميتسادات بود، اما از لحاظ كيفيت همرسيدگى به وضعيتسادات هر چند فهرستوار، داراى اهميت است.
اصولا انتساب به حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله همانطور كه گفتيم خود مايهافتخار و باعث احترام بود، و همين موقعيتباعث مىشد كه سادات بهمناصب عالى دستيابند و از علم و دانش و ادب و از استعداد كافى بهرهمندشوند. آن احترام و قداستخانوادگى و اين فضل و ادب و استعداد مكتسب ويا فطرى، طبعا موجب برازندگى، سيادت، احترام و بالاخره سبب رياستدينى يا سياسى و يا هر دو در همه جوامع اسلامى مىگرديد.
من قبلا گفتم: در سلسلههاى شيوخ طريقت، ملوك و امرا، نقبا و علماىاسلام، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى وجود داشته و دارند. اينك به عنواننمونه و همانطور كه گفتم از باب مشت نمونه خروار كسانى يا خاندانهايى ازاين طبقات را نام مىبرم.
ملوك و امراء سادات
سلسلههاى ملوك و امرا و خلفا از ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در تاريخ اسلامفراوان بودهاند و برخى از آنان تاكنون ادامه دارند. مطالعه كيفيت روى كارآمدن آنان نشان مىدهد كه غالبا سيادت و رهبرى دينى آنان در اين امر مؤثربوده است.
در كشور مغرب در سال ۱۷۲، سلسله ادريسيان توسط مولى ادريس اولادريس بن عبداللهبن الحسن برادر كوچك «محمد نفس زكيه» شهيد در ۱۴۵ه . آغاز شد و تا سال ۳۷۵، جمعا ده تن از آنان حكومت كردهاند. اولاد واعقاب ايشان به نام ادريسى تاكنون باقى هستند از جمله سلسله «ادريسىسنوسى» چنان كه خواهيم گفت از اعقاب آنان هستند; از اعقاب همينادريسيان دو تيره در آندلس (اسپانياى كنونى) در دوران ملوك الطوايفى بهحكومت رسيدهاند:
اول، «بنى حمود» از ۴۰۷ تا ۴۴۹ ه ۰ جمعا ۹ تن در شهر مالقه در ساحلجنوب شرقى آندلس.
دوم، «امراى حمودى» در الجزيرة الخضراء ساحل تنگه جبلالطارق، (ازسال ۴۳۱ تا ۴۵۰ه ۰).
پس از ادريسيان، سلسلههاى ديگرى بر مغرب (مراكش) حكمرانىكردهاند كه برخى از آنان مانند موحدين ادعاى سيادت داشتهاند، ولى ثابتنيست، تا برسد به شرفاى حسنى در قرن دهم كه به دو تيره منشعب شدهاند:
اول، «شرفاى سعدى حسنى» يا سعديون كه از سال ۹۱۷ تا ۱۰۶۹ ه ۰ درشمال و جنوب مراكش حكمرانى كردهاند. سرسلسله آنان خود را «محمدالمهدى القائم بامرالله» ناميده بود و در سال ۹۲۳ درگذشته است.
دوم، «شرفاى فلالى»: سلسله كنونى كه آنان نيز حسنى هستند سرسلسهايشان محمدبن محمد الشريف معروف به «ابن الشريف» متوفى ۱۰۷۵ قبود و از سال ۱۰۴۱ه . تا شاه حسن (حسن دوم) پادشاه فعلى مغرب سلطنتكردهاند. اين هر دو تيره از اعقاب محمد نفس زكيه برادر ادريس اول هستند،شجره آنان در مسجد نوبنياد كنار قبر ادريس اول، و همچنين در مسجد كبيركه توسط شاه حسن در دارالبيضاء در ساحل بحر اطلس ساخته شده، موجوداست. به نظر مىرسد شاه حسن، نان «سيدى» خود را مىخورد و اينك تنهاسلسله سادات هستند كه قريب چهار قرن سلطنت كردهاند.
در كشور ليبى تا قبل از انقلاب سرهنگ قذافى، سلسله سنوسيها سلطنتمىكردند. مؤسس اين سلسله «سيد محمدبن علىالسنوسى الكبيرالادريسى» است كه در الجزاير از خاندان ادريسيان (۱۲۰۲ه) متولد شده وبعدا طى سير علمى، صوفى گشته و در سال ۱۲۵۳ ه در مكه طريقه«سنوسيه» را پىريزى كرد و بعدا به ليبى منتقل شد و در آنجا چند زاويه(خانقاه) بنا كرد كه يكى از آنها در «جغبوب» واقع در مرز مصر است; و تاسال ۱۳۱۴ ه ۰ مركز اين فرقه بود و سپس به «زاويه البيضاء» منتقل گرديد.اين سيد رهبرى سياسى و جهاد با لشكر فرانسه را با رهبرى روحانى و مقاممعنوى گرد آورده بود، و در ۱۲۷۶ ه ۰ از دنيا رفت.
پس از وى همين سمت را فرزندش محمد المهدى به عهده داشت. اوصريحا دعوى مهدويت نداشت، ولى مردم او را مهدى مىدانستند. اصولا ازقرن ۱۸ به بعد در آن مناطق از جمله در سودان انتظار ظهور «مهدى» درمردم قوى بود، لهذا او را و همچنين مهدى سودانى را چنان كه خواهيم گفتمهدى مىدانستند. مهدى سودانى صريحا دعوى مهدويت مىكرد.
پس از درگذشت «محمد المهدى» در ۱۳۲۰ فرزندش محمدبن محمدادريس اول و پس از وى فرزندش سيد محمدرضا سنوسى به سلطنترسيدند. تا اين كه به دست قذافى، اين سلسله منقرض گرديد.
شرح حال سلسله سنوسيان در كتابى به نام المهدى السنوسى به قلم آقاىمحمد الطيب بن ادريس الاشهب ط طرابلس آمده، در اين كتاب بهگونهاى ازمحمد المهدى توصيف مىشود كه عارفان، علىعليه السلام را وصف مىكنند. و ازاصلاحات و مبارزات وى بسيار سخن رفته است.
در كشور مصر و بخشى از افريقاى شرقى و مركزى، چنان كه مىدانيمسلسله خلفاى فاطمى از سال (۲۹۷ تا ۵۶۷ ه) جمعا ۱۱ تن خلافت كردند.خلافت آنان با خلافت عباسى بغداد رقابت مىكرد و گاهى نزديك بود بر آنانغلبه كنند. آنان خود را از نسل اسماعيل بن جعفربن محمد مىدانستند هر چنددر بغداد آن نسبت را انكار مىكردند. آنان فرقه اسماعيليه را با چند شعبه وبا فلسفه خاصى بنا نهادند، كه تا كنون بحث درباره آنان ادامه دارد. اگر نسبامامان اسماعيليه را تا عصر حاضر صحيح بدانيم، هم اكنون كريمآقاخان نوهآقاخان بزرگ، چهل ونهمين امام آنان از سادات است، و رهبرى فرقه«آقانيه» را به عهده دارد. ولى صرفنظر از ترديد در نسب خلفاى فاطمى،بعد از «المستعلى» راجع به نسب فرقه «نزاريه» كه همين آقاخانيها باشند،سخن زياد است و در چند مقطع، نسب آنان با ابهام تلقى مىشود.
در كشور يمن چند سلسله از امامان زيدى امامت كردهاند: از سال ۲۸۰ ه۰ ائمه رس تا حدود سال ۷۰۰ ه ۰ امامت داشتهاند. مؤسس اين سلسله قاسمبن الحسين رسى است.
امامان زيدى صنعاء، از حدود سال ۱۰۰۰ ه ۰ امامت داشتند و چند سالقبل طى يك كودتا سقوط كردند، اصولا يمن از روز نخست تمايل بهعلىعليه السلام داشته است مخصوصا در قبيله حمدان هنوز هم اين گرايش باقىاست.
در عربستان همانطور كه گفته شد شرفاى حسنى قرنها امارت داشتهاند.تا اين كه آخرين ايشان شريف حسين به دست وهابيها و با كمك انگلستانسقوط كرد. در حالى كه خود او به طمع حكومتبر همه كشورهاى عربى گولانگليس را خورد و با خلافت عثمانى درافتاد.
در ايران چند سلسله از سادات، حكمرانى كردهاند: علويان طبرستان ازسادات حسينى از سال ۲۵۰ تا ۳۱۶ ه ۰ جمعا چهار تن به رسم زيديه، امامتكردهاند.
مؤسس اين سلسله حسنبن زيد داعى است، سادات مرعشى و ساداتنواب فرزندان سلطان العلماء خليفه سلطان و سادات ميرداماد از همين تيرههستند.
در جنوب ايران سادات سلسله مشعشعيانى از اعقاب حضرت امام موسىكاظمعليه السلام سالها حكومت كردند، مؤسس اين سلسله سيد محمد مشعشع مدعىمهدويتبود. وى پس از نبردهايى با دولتهاى مركزى در سال ۸۶۱ ه ۰ برخوزستان و بخش عمده عراق تدريجا سيطره يافت. مركز حكومت او شهرحويزه بود و در سال ۸۶۶ ه درگذشت و پس از او فرزندانش حكومت كردند.درباره دعاوى او سخن بسيار است. براى اطلاع بيشتر به كتاب اعلام العرب،عنوان «محمدبن فلاح بن هبةالله» رجوع شود.
سلسله صفويه كه ادعاى سيادت داشتند و آنان نيز نسب به حضرتموسىبن جعفرعليه السلام مىرسانيدند از سال (۹۰۷ تا ۱۳۱۱) جمعا ۱۱ تن بااقتدار بر كل ايران و چند كشور مجاور مانند افغانستان، ماوراءالنهر، تاحدود ارمنستان و گرجستان حكومت كردند. آنان نيز مانند سنوسيهاى ليبى وشرفاى مراكش، در آغاز پيشواى روحانى و داراى طريقهاى از تصوفبودهاند كه جد ايشان صفىالدين اردبيلى مؤسس آن بود و تدريجا به سلطنترسيدند. سرسلسله ايشان شاه اسماعيل صفوى است و شاه سلطان حسينآخرين اين دومان است. باز هم مىتوان امراى ديگر از سادات پيدا كرد كهدر گوشه و كنار ايران حكمرانى كردهاند.
در يك كتاب خطى ديدم كه نويسنده آن بر شيخالاسلام دولت عثمانى كهبه عنوان خلافت، حكمرانى مىكردند، احتجاج كرده كه پيغمبرصلى الله عليه وآله گفته است:«الائمة من قريش» صفويه از قريشاند و خلفاى عثمانى قريشى نيستند، پسصفويه اولى به خلافتاند.
باز برخى از مورخين نوشتهاند فتحعلى شاه قاجار هم خود را سيدمىدانست و به سادات، پسرعمو خطاب مىكرد. زيرا جده آنان كنيز شاهسلطان حسين بوده كه به جدشان بخشيده بود و او از شاه سلطان حسين حاملهبوده و به اشاره شيخالاسلام گرگان، مرحوم نورمفيدى، با او همبستر نشده تامحمدحسن قاجار، متولد شده ولى خان قاجار او را فرزند خود دانستهاست؟؟
در شبه قاره هند نيز سادات خضرى در حومه دهلى حدود چهل سال ازسال ۸۱۷ تا سال ۸۴۹ يا ۸۵۵ ه حكومت كردهاند. مؤسس آنان سيدى به نامخضرخان از سادات ملتانى بود.