محمدرضا قنبری در گفتگو با هنرنیوز؛
مخاطب، سوژه ‌تحقیر شده عکاس نیست
محمدرضا قنبری، هنرمند عکاس در خصوص عکس‌هایش گفت: مخاطب، سوژه ‌تحقیر شده عکاس نیست؛ بلکه بازیگر نقش اول عکس‌ها ست. فردی است که با خشم طبیعت مواجه شده است.
 
تاريخ : شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۱
محمدرضا قنبری، هنرمند عکاس در خصوص عکس‌هایش گفت: مخاطب، سوژه ‌تحقیر شده عکاس نیست؛ بلکه بازیگر نقش اول عکس‌ها ست. فردی است که با خشم طبیعت مواجه شده است.
محمدرضا قنبری عکاسی است که امروز نامش با چهره‌های ستم‌دیده مردم سومالی گره خورده‌است. عکس‌های او از سومالی و خاطراتش از لبخند خاطره انگیز این مردمان سیه چهره تقریباً برای همه بازدید کنندگان نمایشگاهش جذاب و ماندگار بود. در گفتگویی دوستانه با این هنرمند عکاس در خصوص این عکس‌ها ازو بیشتر جویا شدیم.

قنبری در خصوص سفرش به سومالی گفت: مکانی که برای سفر انتخاب کردم؛ مرز سومالی و کنیا بود. ایالتی به نام داداب که بزرگترین کمپ آوارگان جهان را در خود جای داده است. آمار روز افزون پناهندگان این اردوگاه بالغ بر از ۴۰۰۰۰۰ آواره بود. هر روز گروه‌های زیادی از آوارگان به این منطقه مهاجرت می‌کردند و جمعیت به سرعت در حال افزایش بود.
ایشان ادامه داد: ساکنین بومی داداب مردمی با فرهنگی مخصوص به خویش هستند. شغل آن‌ها از دو حیطه تجاوز نمی‌کند. یکی از این دو گروه دارای مشاغل دولتی‌اند و گروه دوم مردمی هستند که از اسکان خبرنگاران و عکاسان امرار معاش می‌کنند.

او در خصوص شرایط زندگی پانزده روزه‌ی خود در کنیا این گونه توضیح داد: شرایط خاصی بر این مکان حاکم بود و آن عدم امنیت بود. در چنین شرایطی شب‌ها در میان چادر‌ها قدم می‌زدم و علیرغم خطرهایی که تهدید کننده به نظر می رسیدند، به بررسی محیط زندگی این مردم می پرداختم. در جای‌ جای اردوگاه، زندگی پر تعارض این مردم به طرزی شگفت انگیز جلب توجه می‌کرد. این دو قوم به شکلی مسالمت‌آمیز در کنار هم زندگی می‌کردند؛ درس می‌خواندند و در کنار یکدیگر عمر می‌گذراندند؛ اما شکاف میان آنان به شکلی واضح قابل لمس بود. صورت‌های کشیده و موهای ضبر مردم سومالی به راحتی آن‌ها را از مردم کنیا که مردمی با صورت‌های گرد و چهره‌ای آرام‌تر هستند متمایز می‌کرد.

ایشان در پاسخ به این سوال که، عکاسی از مردم غاره سیاه تجربه خاصی به همراه داشت؟ اظهار کرد: روزهای آغازین عکاسی روزهایی بی نتیجه بود. تلاش برای ثبت تصویر از چهره مردمان سیاه غیر ممکن به نظر می‌رسید. در هر شرایطی و در هر زاویه از دوربین عکاسی چهره های آن‌ها یک‌دست و بی حالت ثبت می‌شد. پس از تلاش بسیار در راه ثبت چهره آنان از یکی از دوستانم که در هلند زندگی می‌کردند، کمک گرفتم. او این موضوع را عنوان کرد که عکاسی از چهره سیاه‌پوست یک انسان، برعکس چهره‌هایی که کندم‌گون یا سفید‌ هستند؛ باید زیر نور مستقیم خورشید انجام شود. در غیر این صورت چهره یک دست و بی حالت ثبت خواهد شد.
ایشان ادامه داد: در شرایطی که اولین عکس‌ها نتیجه بخش نبودند، طبعاً روزهایی کسالت بار را پشت سر گذاردم. پس از آن سفر دوباره به جذابیت‌های خود بازگشت و من بنا بر ذائقه عکاسانه خود به جستجوی‌ سوژهایی از زندگی این مردم پرداختم.

او در پاسخ به این پرسش که برقراری ارتباط با سوژه‌های عکاسی در چنین شرایط بحرانی سخت بود یا خیر؟ گفت: عکاسی از مردمی با فرهنگ بیگانه‌، طبعاً کاری دشوار خواهد بود. به علاوه برقراری ارتباط با مردمی بحران زده بر این دشواری می‌افزاید. عکاسی از کودکان و بزرگسالان نیز شرایط متفاوتی را ایجاد می‌کرد. عکاسی از بزرگسالان و کودکان هر یک از دشواری خاصی برخوردار بود. آن‌ها طعم فقر را به طرز بدی چشیده بودند. واکنش‌ آن‌ها به یک عکاس بسیار بد بود. بزرگسالان بی آن‌که با یک خبرنگار ارتباط برقرار کنند؛ او را از خود می‌راندند. گاهی این اتفاق با خشم صورت می‌گرفت و گاهی واکنش‌هایی تند از آن‌ها دیده می‌شد. آن‌ها آموخته بودند؛ پرتاب سنگ به سوی دوربین‌های عکاسی در دفع خبرنگار موثر خواهد بود. پس با پرتاب سنگ عدم تمایل خود را به قرار گرفتن در معرض توجه خبرنگاران نشان می‌دادند. گرچه گاه می‌شد با پرداخت مبلغی آن‌ها را متقاعد کرد؛ تا مقابل دوربین بنشینند؛ اما در هر حال این امر عکاسی از آن‌ها را با دشواری همراه می‌کرد.
وی اضافه کرد: در خصوص کودکان، عکاسی دشواری متفاوتی داشت. عکاسی از آن‌ها نیز به واسطه برخورداری از زبان و فرهنگی متفاوت دشوار بود؛ اما برقراری ارتباط با آن‌ها هم‌چون بزرگ‌سالان نبود. رفتار کودکان سومالی با خبرنگاران و عکاسان برای آن‌ها به بازیچه‌ای شبیه بود که آن‌ها را سرگرم می‌کرد. آن‌ها با خبرنگاران مثل اسباب بازی هایی جان‌دار برخورد می‌کردند؛ از دیدن ما لذت می‌بردند، می‌خندیدند و برای چند ثانیه شادی را تجربه می‌کردند. حتی برای برقراری ارتباط با آن‌ها می‌شد از ابزار ساده‌ای هم‌چون کارت تبلیغاتی نیز بهره گرفت.

او در خصوص این پرسش که زاویه نگاه شما به این مردم طبق آن‌چه از عکس‌ها پیداست؛ متفاوت است. این مردمان را چگونه می‌دیدید؟ این گونه بیان داشت که: در این گونه از عکاسی برقراری ارتباط با مخاطب از اهمیت بسیاری برخوردار است. سوژه‌ عکاسی و هویت او باید با ظرافتی خاص به تصویر کشیده شود. مخاطب، سوژه‌تحقیر شده عکاس نیست. ابزاری برای ترحم هم نیست. عکاسی از این مردم تنها ارتباطی است که با نقش اول عکس‌هایت برقرار می‌کنی. اجازه تحقیر و نمایش ناتوانی آن‌ها را نیز نداری. کودکانی که دست طبیعت تحقیرشان کرده روزی بزرگ خواهند شد و به سمت‌های دولتی گماشته می‌شوند. آنان آینده‌سازان خاک خویش‌اند. آن‌ها نه حقیرند و نه کوچک. تنها به خشم طبیعت گرفتار شده اند. باید آموخت؛ که تحقیر آنان شرط هنرمندی نیست. به همین علت آسمان در عکس‌های من بلند است و از جایگاهی متفاوت و منزلتی دو چندان برخوردار است. این افق باز نشان از هویت بلند این مردم دارد.

این عکاس در پاسخ به علت تفاوت عکس‌های خود با سایر عکس‌های گرفته شده از این مردم توسط عکاسان دیگر؛ گفت: این مردم در اوج فقر با غنایی شگفت انگیز زندگی می‌کنند. آن‌ها آموخته‌اند که در لحظه زندگی کنند، در لحظه شاد باشند و به همین سبب می‌توان گفت آن‌ها مردمی با روحیاتی بسیار جذاب‌اند.
وی افزود: در واقع پلان ذهنی من برای عکاسی مشخص بود. آن‌چه پیش از این از زندگی این مردم به تصویر کشیده شده بود؛ تنها جنبه های غم انگیز زندگی آنان را در بر می گرفت.

ایشان در ادامه این گونه توضیح داد: عکسی از جذابیت برخوردار است، که هم فقر را به نمایش گذارد و هم زیبایی‌های زندگی این مردم را نشان دهد. زندگی این مردم گرچه آمیخته با فقر اما سرشار از شادمانی است. گرچه در زندگی آن‌ها دشواری‌هایی نهفته که بسیار تلخ است؛ اما زیبایی‌هایی نیز وجود دارد که می‌توان از آن لذت برد. در زندگی این مردم جشن، خنده، میهمانی، و بسیاری از مفاهیم لذت‌بخش زندگی نیز وجود دارد. در این چادرها غم، شادی، اندوه و لذت به هم آمیخته اند. تلاش من شاید به تصویر کشیدن شادی‌ها و لذت‌های این مردم است و این امر در لبخند کودکان سومالی به سادگی قابل جستجو است.

او درباره احساس خود از عکاسی و سابقه کاری خود در این زمینه گفت: عکاسی دغدغه اصلی در زندگی من است. اولین حضورم در جهان هنر شرکت در جشنواره فیلم های ۱۰۰ ثانیه ای به مناسبت صدمین سال تولد سینما بود و اولین تجربه عکاسی خبری خود را در سال ۱۳۷۵ از اعدام خفاش شب ثبت کردم؛ این مجموعه همان رمان در رسانه‌ها منعکس شد. تا کنون هرگز عکس‌های خود را در نمایشگاهی به معرض دید نگذاشته بودم و می‌توان گفت؛ این برای اولین بار است که عکس‌های خود را میهمان چشم مخاطبان کرده‌ام.

نمایشگاه عکس‌های او هم اکنون در خانه عکاسان حوزه هنری در حال برگزاری است. خانه عکاسان ایران واقع در خیابان سمیه نرسیده به تقاطع حافظ می‌باشد.
کد خبر: 65
Share/Save/Bookmark