شاید یکی از بزرگترین این آسیبها عدم انطباق فرهنگ کشور مصرف کننده با کشور تولید کننده باشد که میتواند شکافهای عمیق فرهنگی را در جامعه دامن زند و منجر به نوعی شکل پذیری از فرهنگ کشور مبدا در کشور مقصد باشد.
با نگاهی به برنامههای ماهوارهای که با هجوم گستردهای از کشورهای غربی در ایران پخش میشود این پیش فرض قوت میگیرد که اساسا هجمه برنامههای ماهوارهای به شکلی هرمی است که قاعده هرم، مردم کشور دریافت کننده این برنامهها و نوک هرم کشورهای سازنده هستند که قادرند علاوه بر آنکه به طرز نامحسوسی کشورهای قائده هرم را مدیریت و کنترل میکنند به کلیه منشها و ساختارهای فرهنگی آن رسوخ کنند.
در این میان خانواده به عنوان کوچکترین نهاد اجتماعی و در عین حال بزرگترین کانون فرهنگی بیش از هر ناحیه دیگری در معرض خطر است؛ زیرا که با رسوخ یک جعبه کوچک سیاه و یک بشقاب پرنده کذایی در عمق کانون خانواده سم زاییها آغاز میشود و حریم و مرزها را در خانوده میشکند و به دنبال آن تعارضهای شدید روز و شب با مته به مغز بیننده فرو میشود تا سرانجام مخاطب ایرانی را از درون فرو میپاشد.
این از درون فروپاشیدگی به این دلیل است که بخش کلانی از فرهنگ و هویت داخلی توسط برنامههای ماهواره مورد تخریب قرار میگیرد.
خانواده که متشکل از یک زوج و فرزندان است تحت تاثیر برنامههای ماهواره و خصوصا حیا زدایی درونی دچار چالشهای جدی در جایگاه نهادی افراد خود میشود و ظنهایی را در پایگاه اجتماعی آنان ایجاد میکند که تقریبا با فرهنگ ساختاری جامعه ما بیگانه است لیکن نوعی تشابه انگاری در بین آنان ایجاد میکند که نتیجهای جز ابهامات ذهنی نیست و دغدغهای را غیر از سطحی نگری به بار نمیآورد.
هم از این رو بسیاری از حریمهای انسانی و جسمانی که در تمام جوامع به لحاظ اخلاقی مورد اتفاق است میشکند و دیوارهای تازهای بین فرهنگ خودی و فرهنگ بیگانه میسازد که افراد جامعه ما را پشت در خانه و در خیابانها رها میکند و خوراک ذهن او را از بیبندوباری تهیه مینماید.
این مسئله به رغم آنکه در بین یک نسل گذشته قابلیت تغییر کمتری دارد لیکن در بین نسل میانه و نو رخنه پذیر و تاثیر کننده است تا جاییکه نوعی تزلزل فکری را در نهاد خانواده ایجاد میکند، زن و مرد را از هم بیگانه نموده و آنها را به سمت زنان و مردان بیرون از خانوده میبرد؛ زیرا این افراد به دنبال الگوهای ناشی از این برنامهها در سطح اجتماع هستند و طبیعتا این الگوها را در داخل خانوده پیدا نمیکنند چراکه معیار این الگو از فرهنگ خودی نیست و با ساختمان خانواده افراد متفاوت است.
کودکان، نوجوانان و جوانان نیز با شدت بیشتری در برابر حملههای این بشقاب پرندهها قرار دارند و اصلا قرار است تا آنان به عنوان سازندگان نسل بعد دچار از هم گسیختگی اخلاقی و فروپاشیدگی شخصیتی باشند لذا برای آنان با دقت بیشتری وقت صرف میشود تا تمام مغزشوییها به ظرافت انجام شود و نسل نو نسلی بیگانه با فرهنگ درونی جامعه باشد و از خانواده بریده و درگیر روابط غیر اخلاقی و غیر عرفی گردد.
در این میان تلاش حکومتها در جوامع مصرف کننده در رقابت با این بشقاب پرندهها برای ساخت برنامه و جذب مخاطب ناکام میماند و مخاطب به سهولت در چنگال بشقاب پرندهها اسیر میشود.
مریم خاکیان