تحليل ريشه‌هاي قيام حسيني (4)
تحليل ريشه‌هاي قيام حسيني (4)
ديدگاه مهم ديگرى كه درباره فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام) مطرح است، آنست كه نهضت امام(عليه السلام) معلول يك دستور خصوصى و محرمانه از جانب خداوند بوده و جريان عاشورا يك قضيه و تكليف شخصى بوده كه تنها شخص امام حسين(عليه السلام)مكلف به انجام آن بوده است
 
تاريخ : يکشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۲۳:۲۲
نظرية تكليف ويژه بودن قيام 

ديدگاه مهم ديگرى كه درباره فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام) مطرح است، آنست كه نهضت امام(عليه السلام) معلول يك دستور خصوصى و محرمانه از جانب خداوند بوده و جريان عاشورا يك قضيه و تكليف شخصى بوده كه تنها شخص امام حسين(عليه السلام)مكلف به انجام آن بوده است. بر اساس اين برداشت، مقتضاى روايات آنست كه حادثه كربلا جريانى است كه از آغاز خلقت رقم خورده و اين تكليف سيد الشهدا بود كه بر اساس فرمان ازلى الهى، عمل نموده و خود را قربانى كند. اين ديدگاه، مبتنى براين اصل است كه امام(عليه السلام) بر حسب ظاهر، حركتى برخلاف اصول و چارچوب هاى فقهى وحقوقى به انجام رسانده است، زيرا اقدام به امر پر خطر و هلاكت آميز كرده است; اما مقام عصمت امام(عليه السلام) اقتضا مى كند كه چنين حركتى پشت پرده، علت و سرّى داشته باشد كه آن سبب تكليف براى آن حضرت شده باشد; اما براى ديگران تكليفى ايجاد نمى كند.
با توجه به همين ملاك ها و برخى ظواهر ادله بود كه گروهى مى كوشيدند تا حضرت را از اين اقدام باز دارند و برخى نيز تا آنجا پيش رفتند كه عمل امام(عليه السلام) را از مصاديق القاء در تهلكه شمردند. در اين باره مرحوم علامه مجلسى بعد از نقل ديدگاه سيد مرتضى(رحمه الله)پيرامون حادثه عاشورا ،در پاسخ و نقد آن مى نويسد:
«در كتاب الامامه و كتاب الفتن اخبار بسيارى نقل شده كه دلالت دارد بر اينكه هر يك از امامان(عليهم السلام)مأموريت هاى ويژه اى داشتند كه در صحيفه هاى آسمانى نازل بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نوشته شده بود و آنان همان مأموريت ها را انجام دادند. بنابراين شايسته نيست كه احكام مربوط به آنان را با معيارهاى احكام خودمان بسنجيم...»۸۳
و در جاى ديگر مى گويد:
احوال پيشوايان دين را به احوال خود قياس نبايد كرد و تكليف ايشان، تكليف ديگر است.۸۴
و مرحوم صاحب جواهر مى نويسد:
و ما وقع من الحسين(عليه السلام) مع انه من الاسرار الربانيه و العلم المخزون، يمكن ان يكون لانحصار الطريق فى ذلك ... على انه تكليف خاص قد قدم عليه و بادر الى اجابته و معصوم من الخطاء لايعترض على فعله و لاقوله ...۸۵
آنچه از امام حسين(عليه السلام) واقع شد با آنكه (بايد پذيرفت كه) از اسرار الهى و دانش ذخيره شده نزد پروردگار است، ممكن است كه روش امام(عليه السلام) تنها راه (براى انجام تكليف الهى) بود. ... البته تكليف ويژه حضرت نيز بود كه به آن عمل كرد و مبادرت به پذيرش آن كرد و امام(عليه السلام)مصون و پاك از خطاست، از اين رو بر گفتار و كردارش خرده نمى توان گرفت.
آنچه از بيان صاحب جواهر برداشت مى شود، آنست كه:
۱. حركت امام وحادثه كربلا ازاسرار الهى است كه دسترسى به آن ممكن نيست.
۲. امام(عليه السلام) تكليف ويژه اى داشت كه به آن عمل كرد و چون معصوم از خطاست، بر گفتار وكردارش، خرده نمى توان گرفت. بنابراين نبايد تكليف ساير مكلفان را كه عمل به عموم و اطلاق ادله است با تكليف امام(عليه السلام) كه تكليف ويژه است، مقايسه كرد و عمل امام(عليه السلام) ملاك عمل براى ساير مكلفان باشد.
مؤلف ناسخ التواريخ در اين باره مى نگارد:
"حسين(عليه السلام) عالما ادراك شهادت را تصميم عزم داد، به حكم مصلحتى كه سرّ آن را جز خدا كس نداند ... و نتوان گفت كه چرا دانسته خود را به تهلكه افكند; زيرا كه تكليف امام(عليه السلام) بيرون تكاليف خاص وعام است."۸۶
و نيز در جاى ديگر مى گويد: "تكليف پيامبران و امامان(عليهم السلام)بيرون از تكاليف ديگر مردم است".۸۷
علامه طباطبايى(رحمه الله) در اين باره مى نويسد:
"سيدالشهدا(عليه السلام) نظر به رعايت مصلحت اسلام و مسلمين، تصميم قطعى بر امتناع از بيعت و كشته شدن گرفت و بى محابا مرگ را بر زندگى ترجيح داد و تكليف خدايى وى نيز امتناع از بيعت و كشته شدن بود. و اين است معناى آنچه در برخى از روايات وارد است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در خواب به او فرمود: خدا مى خواهد تو را كشته ببيند. و نيز آن حضرت به بعضى از كسانى كه از نهضت منع اش مى كردند، فرمود: خدا مى خواهد مرا كشته ببيند."۸۸
انديشمند ديگرى در اين زمينه نگاشته است:
"برحسب اخبار معتبره، برنامه كار و دستورالعمل دوران امامت هريك از امامان، قبلا تعيين شده وتوسط پيغمبر(صلى الله عليه وآله)به آنها سپرده شده و هركدام در عصر خود مكلف به وظايفى بودند و تعهداتى داشتند كه طبق آن رفتار كردند... تكليف اين بزرگواران على التحقيق غيراز روش و تكليف مردم عادى است، اينها حجج و بينات و صنايع پروردگارند و كسى از اين امت با ايشان قياس نمى شود."۸۹
و در جاى ديگر مى نگارد:
"از نظر اصول مذهب شيعه و احاديث معتبره هر يك از امامان(عليهم السلام) موظف به اجراى برنامه اى بودند كه از طرف خدا به وسيله پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به آنها رسيده بود و به صريح اين اخبار، برنامه امام حسين(عليه السلام) اين نبود كه قيام كند و حكومت اسلامى را تأسيس نمايد، بلكه برنامه او قيام و شهادت بود و امام، عالم به اين برنامه بود."۹۰
مرحوم آيتى، در ضمن نقل جمله اى از امام(عليه السلام) از كتاب لهوف سيد بن طاووس كه فرمود:"وَخُيِّرَ لِى مَصْرَعٌ اَنَا لاقِيهِ"۹۱ مى گويد:
"از اين جمله بايد فهميد كه اين نقشه، نقشه اى خدايى است و نقشه اى نيست كه با دست حسين(عليه السلام) طرح شده باشد، يعنى خداى جهان از ازل براى چنين انحرافى و در چنين فساد و اجتماع خطرناكى و براى اين وضع ناهنجار و نامساعد رسم شهادت و راه جانبازى را در عهده من نهاده است."۹۲
و نيز درباره سخن حضرت كه فرمود: لامَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ۹۳ گفته است:
"باز سخن همانست. اين نقشه اى خدايى است و اوست كه علاج و وسيله اصلاح اين وضع موجود را شهادت من دانسته است از آنچه با قلم تقدير نگارش يافته است، چاره اى نيست."۹۴

خاستگاه اين نظريه
منشأ اين ديدگاه درباره قيام كربلا، برخى از اخبار و نيز سخنان امام حسين(عليه السلام) درباره انگيزه حركت و سفر خويش است كه نمونه اى از آنها چنين است:
۱. امام حسين(عليه السلام) در پاسخ عبدالله بن جعفر و يحيى بن سعيد كه مى خواستند وى را از سفر به عراق باز دارند، فرمودند: "من خوابى ديدم كه در آن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مرا مأمور به امرى كرد كه به انجام خواهم رساند، چه به ضرر من و چه به نفع من باشد". آن دو به حضرت گفتند: آن خواب چه بوده؟ حضرت فرمود:"[تاكنون] براى كسى نقل نكرده ام و تا زمانى كه پروردگارم را ملاقات نكنم [براى كسى] نقل نخواهم نكرد".۹۵ هم چنين حضرت در جمع فرستادگان كوفيان۹۶ و نيز در پاسخ عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير همين مطلب را فرمودند.۹۷
۲. امام باقر(عليه السلام) در پاسخ سؤال حمران بن اعين كه درباره قيام امام على(عليه السلام) و حسنين(عليهما السلام)از حضرت پرسيد كه چگونه آنان براى يارى دين خدا خروج و قيام كردند در حالى كه ستمگران در حق آنان مصيبت هاى فراوان روا داشتند تا آنجا كه برآنان پيروز شدند و امامان كشته ومغلوب شدند; فرمودند:
"اى حمران! خداى متعال آن مصيبت ها را براى آنان مقدر فرموده واز مرحله قضا، امضا وحتميت گذرانيده وآنان را در پذيرش آن مخير ساخت وچون آنان مصائب را اختيار كردند، خدا هم آن را اجرا كرد."۹۸
۳. (چنانكه گذشت) حديث مشيت واخبارى كه دلالت مى كرد كه تكليف هر امامى در قالب يك نامه آسمانى زير يك مُهر نوشته شده بود، از ديگر اخبارى است كه مى تواند شاهد براى اين ديدگاه باشد.
گرچه در روايات دسته نخست از آنچه امام حسين(عليه السلام) مأمور به انجام آن از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) شده است، سخنى به ميان نيامده است; اما با توجه به روايت دوم و روايت مشيت واخبار مُهر، معلوم مى شود كه آنچه حسين بن على(عليه السلام)مأمور انجام آن از سوى خداوند بوده است، جنگ و قيام مسلحانه بوده و چنين كارى تنها وظيفه آن حضرت در آن مقطع زمانى بوده است و هيچ يك از امامان بعدى وحتى پيروان آنان در زمان هاى بعد، مكلف به انجام چنين امرى نبوده ونخواهند بود. از اين رو تكليف آن حضرت از باب قضيه فى واقعه بوده است كه قابل تكرار والگوگيرى براى پيروان و شيفتگان آن حضرت نمى باشد!

نقد وبررسى اين ديدگاه
اين نگرش به دلايل ذيل، ظاهراً درست و تمام نيست:
الف: تلائم و هماهنگى سيره معصومان(عليهم السلام) با شرايط و مقتضيات انسان ها
لازمه اين ديدگاه آنست كه پيامبران (صلوات الله عليهم اجمعين) و امامان(عليهم السلام)موجودهايى هستند كه از عالم غيب آمده و هم چون فرشتگان، طبيعت و احكام ويژه اى دارند، در حالى كه قرآن كريم چنين ديدگاهى را به صراحت رد كرده و آنان را همانند ساير انسان ها مى داند كه اعمال و رفتارشان ـ به ويژه فعاليت هاى اجتماعى شان ـ بشرى است و انگيزه انسانى دارد: قُلْ اِنّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...۹۹ هم چنانكه اسوه بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز كه قرآن از آن سخن مى گويد،۱۰۰ تأكيدِ ديگرى بر تلائم و هم سويى سيره معصومان(عليهم السلام)با شرايط و توانمندى هاى بشر است.
از اين رو اگر اقدامها و فعاليت هاى تبليغى معصومان(عليهم السلام)، هم سو و ملايم با طبع آدمى نبود، نمى توانستند بِشر را هدايت و در نتيجه دگرگون كنند; چرا كه هر گونه تغيير در آدمى، اگرچه منبع آن غيبى و از سوى خدا باشد; اما راه و مسير دگرگونى، جز با راه و روش انسان خاكى ميسر نيست. چنانكه قرآن در اين باره مى فرمايد: ولو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا۱۰۱ اگر او [پيامبر(صلى الله عليه وآله) ]را فرشته اى قرار مى داديم باز وى را به صورت انسانى در مى آورديم.
بنابراين، اين باور كه امام حسين(عليه السلام) از آن رو كه معصوم بوده، تكليف خاصى داشته و انگيزه قيام وى، قابل فهم و درك بشر نيست، با ديدگاه قرآنى كه قائل به طبيعى و بشرى بودن اعمال و رفتار معصومان(عليهم السلام) است، هم خوانى ندارد.

ب: وظيفه همگانى بودن قيام از ديدگاه امام(عليه السلام)
جملاتى از امام حسين(عليه السلام) در دست است كه به صراحت دلالت دارد كه حضرت قيام بر ضد حكومت اموى را وظيفه خاص خويش نمى دانسته بلكه آن را تكليف هر مسلمانى مى دانسته اند. از اين رو تمامى مسلمانان را به اين امر فرا مى خواندند. نمونه هايى از اين فراخوانى عمومى چنين است: حضرت در نامه اى به بنى هاشم هنگام خروج از مكه، نوشتند: ومن لم يلحق بى لم يدرك الفتح۱۰۲ هركه به من نپيوندد، به پيروزى و رستگارى نرسيده است.
و هنگامى كه با سپاه هزار نفرى حر رو در رو قرار مى گيرند، مى فرمايند:
"ايها الناس! ان رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناكثاً لعهدالله، مخالفاً لسنة رسول الله(صلى الله عليه وآله)، يعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان، فلم يغير عليه بفعل ولاقول، كان حقاً على الله ان يدخله مدخله"۱۰۳
اى مردم ! رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: كسى كه فرمانرواى ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان الهى را شكسته و با سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مخالفت ورزيده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى كند، ولى در برابر او با كردار و گفتار خود برنخيزد، برخداست كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد.
خطاب ايها الناس و استشهاد به كلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه به طور مطلق فرمودند: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللهِ ... دلالت بر عموميت تكليف قيام بر ضد حكومت يزيد و عدم اختصاص آن به امام(عليه السلام) و اولياى دين مى كند.
و درمنزل ذوحُسُم چنين فرمودند:
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهى عَنْهُ ليَِرْغَبِ الْمُؤمِنُ فِى لِقاءِ اللهِ مُحِقِّاًً۱۰۴
آيا نمى بينيد كه به حق عمل نمى شود و از باطل باز داشته نمى شود؟ [در چنين شرايطى ]بايد مؤمن [نه فقط امام(عليه السلام) و بزرگان دين] خواهان ديدار خدا باشد.
بنابر سخن پيشين، امام(عليه السلام) جهاد و انقلاب را وظيفه هر مؤمنى مى داند نه فقط وظيفه خويش از آن جهت كه امام است. از اين رو نمى فرمايند: ليرغب الحسين يا ليرغب الامام; بلكه مى فرمايند: ليرغب المؤمن.
افزون بر اين، دعوت امام(عليه السلام) از افراد مختلف براى اينكه با او همراه شوند، نيز مؤيد اين مطلب است كه حضرت قيام را وظيفه همه مسلمانان مى دانست نه تكليف اختصاصى خود و اولياى دين ، به ويژه آنكه برخى از افراد دعوت شده مثل عبيدالله بن حر جعفى نه تنها جزو بزرگان دين نبوده، بلكه داراى سابقه بدى بودند.۱۰۵

ج. قابليت الگوگيرى و پيروى از قيام عاشورا
اگر بپذيريم كه قيام امام حسين(عليه السلام) تكليف خاص آن حضرت بوده است، ديگر قيام حسينى نمى تواند الگو دهنده و سازنده باشد، زيرا آنچه ويژه امام(عليه السلام) است، نمى تواند حتى در ضمير و وجدان معاصران امام(عليه السلام) تأثير گذارد، چه رسد به آنكه اثر آن تا به حال باقى بماند. به تعبير ديگر، اگر مردم فهم عقلانى و بشرى از قضيه اى نداشته باشند (چه رسد به آنكه بگوييم حكمى خاص بوده) خود را مشمول خطاب آن ندانسته، و حق اين سؤال را دارند: چه دليلى دارد با آن هم سو و هم نوا شوند يا آن جريان چگونه مى تواند بر آنان تأثير گذار باشد؟
از اين رو، بيرون بردن برخى از فعاليت هاى اجتماعى معصومان(عليهم السلام) هم چون(عليهم السلام) قيام سيدالشهدا(عليه السلام) از حوزه درك بشر عادى و محال شمردن فهم آن بر اساس برخى از روايات يا اصول و چارچوب هاى ديگرى كه در اسلام و شريعت وجود دارد، ادعايى است كه فهم وپذيرش آن دشوار است. چنين برداشتى از انگيزه قيام عاشورا، حادثه كربلا را مبدل به يك واقعه جان سوز وتأسف برانگيز تاريخى مى كند كه ثمره آن، فقط پذيرش تعبدى ثواب هاى فراوان و بى نظير است كه براى بزرگداشت قيام عاشورا به گونه هاى معمول، وارد شده است. آرى، انسان متأثر مى شود و بر امام حسين(عليه السلام) مى گريد; اما از قيام وى درس عبرت نمى آموزد و آن را الگوى رفتارى خويش قرار نداده و درك نمى كند كه خود نيز داراى مسئوليت دينى ـ اجتماعى است، چرا كه مى پندارد آنچه امام(عليه السلام) انجام داده، تكليف ويژه او بوده است.
در حالـى كه نهضت حسينى در طول تاريخ، از بزرگ ترين عوامل تأثيرگذار و سازنده بر جوامع اسلامى بوده و هنوز نيز هست و خواهد بود، به ويژه در جنبه سياسى كه پذيرش هرگونه ذلت و سلطه ظالمانه را كه حاكمان ستمگر براى مردم و جامعه مى خواستند، بر نمى تابد. بنابراين تأكيد بر اين نكته كه امام را تكليفى خاص بوده است و ديگران را تكليفى ديگر قابل پذيرش به نظر نمى رسد.
علامه شهيد مرتضى مطهرى در رد اين نظريه، مى گويد:
"يكى از امورى كه موجب مى گردد داستان كربلا از مسير خود منحرف گردد و از حيّز استفاده و بهره بردارى عامه خارج شود و بالاخره آن هدف كلى كه از امر به عزادارى آن حضرت در نظر است منحرف گردد، اين است كه مى گويند حركت سيدالشهدا معلول يك دستور خصوصى ومحرمانه به نحو قضيه شخصيه بوده است و دستورى خصوصى در خواب يا بيدارى به آن حضرت داده شده است. زيرا اگر بنا باشد كه آن حضرت يك دستور خصوصى داشته كه حركت كرده، ديگران نمى توانند او را مقتدا و امام خود قرار دهند و نمى توان براى حسين مكتب قائل شد، بر خلاف اينكه بگوييم حركت امام حسين(عليه السلام) از دستورهاى كلى اسلام استنباط و استنتاج شد وامام حسين(عليه السلام) تطبيق كرد با رأى روشن وصائب خودش كه هم حكم ودستور اسلام را خوب مى دانست وهم به وضع زمان و طبقه حاكمه زمان خود آگاهى كامل داشت. تطبيق كرد آن احكام را بر زمان خودش و وظيفه خودش را قيام وحركت دانست ...
ولى معمولا گويندگان براى اينكه به خيال خودشان مقام امام حسين(عليه السلام) را بالا ببرند، مى گويند دستور خصوصى براى شخص امام حسين(عليه السلام) براى مبارزه با شخص يزيد و ابن زياد بود و در اين زمينه از خواب و بيدارى هزارها چيز مى گويند ...
در نتيجه قيام امام حسين(عليه السلام) را از حوزه عمل بشرى قابل اقتدا و اقتفا كه ولكم فى رسول الله اسوة حسنة خارج مى كنند و به اصطلاح از زمين به آسمان مى برند ... هر اندازه در اين زمينه خيال بافى بيشتر بشود، از جن و ملك و خواب وبيدارىودستورهاى خصوصى زياد گفته شود، اين نهضت را بى مصرف تر مى كند ..."۱۰۶
و در جاى ديگر مى نويسد:
"احتياجى به دستور خصوصى نيست. آخر دستور خصوصى را در جايى مى گويند كه دستورهاى عمومى وافى نباشد. امام حسين(عليه السلام) در كمال صراحت فرمود: اسلام دينى است كه به هيچ مؤمنى (حتى نفرمود به امام) اجازه نمى دهد كه در مقابل ظلم، ستم، مفاسد وگناه بى تفاوت بماند. امام حسين(عليه السلام) مكتب به وجود آورد، ولى مكتب عملى اسلامى، مكتب او همان مكتب اسلام است ... ما اين حادثه را از مكتب بودن خارج كرديم، وقتى از مكتب بودن خارج شد، ديگر قابل پيروى نيست،... آيا خيانتى از اين بالاتر هم در دنيا وجود دارد؟"۱۰۷

تفسير و تبيين صحيح اين نظريه
اگر طرفداران اين ديدگاه بر اين باور باشند كه تكليف امام حسين(عليه السلام) اين بود كه به دنيا بيايد و بعد كشته شود و به هدف و آرزوى خويش يعنى شهادت و رسيدن به بالاترين درجات قرب الهى برسد، بدون آنكه حركت حضرت قابل پيروى و درس گرفتن براى مسلمانان باشد، اين تفسير مردود و غير قابل پذيرش است، اما آنچه مسلم به نظر مى رسد اين است كه بسيارى از طرفداران اين نظريه، درصدد نفى بُعد الگوگيرى از حادثه عاشورا و اسوه بودن نهضت حضرت نبوده اند، بلكه هدفشان از طرح چنين ديدگاهى، (چنانكه در بحث دفاع از نظريه تعبد به شهادت نوشتيم.) باطل دانستن نظريه اى است كه هدف از قيام حضرت را تنها تشكيل حكومت اسلامى دانسته و اخبارى را كه دلالت بر علم تفصيلى امام(عليه السلام) به زمان حادثه كربلا دارند، ضعيف و مجعول مى داند. هم چنانكه برخى ديگر همانند صاحب جواهر در كنار قائل شدن به تكليف ويژه امام حسين(عليه السلام)، يكى از دستاوردهاى نهضت حضرت را، حفظ شريعت و رسوايى دشمنان مى داند۱۰۸ كه بى شك اين ميزان ثمره قائل شدن براى قيام كربلا، ضمن آنكه منطقى و منطبق بودن حركت امام(عليه السلام)بر اصول و ظواهر ادله را اثبات مى كند، قابليت الگوگيرى و اقتدا به آن حضرت را نيز براى هر مسلمانى، روشن مى سازد.
البته اين مطلب را نيز نمى توان انكار كرد كه (چنانكه اشاره شد) بر اساس برخى از اخبار، برنامه كار و دستورالعمل دوران امامت هر يك از امامان(عليهم السلام) قبلا از طرف خداوند، تعيين و به وسيله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به آنها ابلاغ شده و هر كدام در عصر خود مكلف به وظايفى بودند كه مى بايست انجام دهند. چنانكه در كتاب كافى بابى است با عنوان: انَّ الائمه(عليهم السلام)لم يفعلوا شيئاً و لايَفْعَلونَ الا بعهد من الله عزَّ وَ جَلَّ وَ امر منه لايتجاوزونه۱۰۹
اما بايد توجه داشت كه به نظر مى رسد بين اينكه هر امامى آگاه به تكليف و فرجام كار خويش باشد و در نتيجه با توجه به اوضاع و شرايط روزگار امامت خويش، مأمور به اجراى يك برنامه خاصى باشد و بين اينكه عمل آن امام الگو براى پيروانش باشد، (چنانكه در طول تاريخ چنين بوده است) منافاتى وجود نداشته باشد، بلكه اين دو، دو روى يك سكه هستند. از اين رو، لازمه آگاهى امام از پايان كار خويش و قائل شدن به تكليف ويژه براى هر امام، به معناى نفى اسوه بودن و عدم امكان الگو پذيرى از سيره آن امام نيست; بلكه حتى مى توان ادعا كرد كه نه تنها بين اين دو، ملازمه وجود ندارد; بلكه اساسا خدا اين تكليف را با اين كيفيت و شرايط در نظام خلقت طراحى و مقدر كرده است تا به وسيله آن، به جهانيان راه و مكتبى را ارائه دهد كه تا قيامت، آثار و ثمرات آن پايدار و ماندگار باشد. از اين رو مانعى ندارد كه اصلا خداوند به سبب چنين حكمتى، چنين وظيفه اى را براى سيدالشهدا(عليه السلام) مقدر و معين كرده و حضرت را از آن آگاه كرده باشد. به تعبير ديگر، دستور خصوصى و محتواى روايت مشيت نسبت به جريان عاشورا، به اين معناست كه خدا بر مبناى قانون كلى جهاد (كه هر زمان بنيان اسلام و عزت و شرف امت اسلامى در خطر بيفتد، بر هر مسلمانى واجب است كه حتى با اطمينان به شهادت، با دشمن بجنگد) از امام حسين(عليه السلام) خواسته است كه با حكومت يزيد مبارزه كند تا مسلمانان نيز از وى سرمشق گرفته و با ستمگران دين ستيز به مبارزه و جهاد همت گمارند و خدا مى دانست كه حسين بن على(عليه السلام) راه اطاعت را كه مبارزه با يزيد باشد، خواهد برگزيد و يزيد راه معصيت را كه كشتن حسين(عليه السلام)باشد، اختيار خواهد كرد و در نهايت، مبارزه حسين(عليه السلام) با يزيد با آن شرايط و ويژگى ها، به شهادت حسين(عليه السلام)، خاندان و يارانش و اسير شدن زنان و كودكانش، منجر خواهد شد. البته بديهى است كه در صورتى اين واقعه الگو و آموزنده براى مسلمانان در طول تاريخ خواهد بود كه تمام جريانات و حوادث آن در مسير و بستر طبيعى صورت پذيرد، هم چنانكه تمام فعاليت ها و تلاش هاى امام(عليه السلام) از آغاز نهضت تا فرجام آن، كاملا در مسير طبيعى بود.
بنابراين، چنانكه اصل بعثت پيامبران (صلوات الله عليهم اجمعين) به طور عموم و بعثت رسول مكرم اسلام(صلى الله عليه وآله) و نصب دوازده امام(عليهم السلام) به طور خصوص، در نظام عالم، طراحى غيبى داشته و داراى حكمت و فلسفه اى بوده است، هيچ مانعى ندارد كه هر امامى ، با توجه به شرايط عصر امامتش، از سوى خداوند، مأمور انجام كار خاصى بوده باشد، و اين تعدد و اختلاف وظايف، با توجه به متعدد و متفاوت بودن اوضاع و شرايط، براى پيروان آنان مى تواند سرمشق و قابل الگوگيرى باشد.
يكى از انديشمندان معاصر بعد از آنكه بُعد غيبى بودن نهضت عاشورا را و اينكه اين حادثه طراحى غيبى داشته، تأييد مى كند، در اين باره مى گويد:
"... خداوند چنين اقدامى (قيام سيدالشهدا(عليه السلام)) را با اين ريزه كارى ها خواسته است به همان دليلى كه قرآن را فرستاده است، به همان دليل كه سنت را در زندگى ما معتبر كرده است، اين واقعه را خواسته و معتبر كرده، تا به عنوان يك الگو، يك راه، يك درس و سندى در همه شرايط براى مسلمانان، سرمشق قرار گيرد و مسلمانانى كه مى خواهند از امامان(عليهم السلام)پيروى كنند به زوايايى از آن بر اساس شرايط پيرامونى و مقتضيات زمانى اقتدا كنند."۱۱۰
بنابراين با اين تبيين و تفسير از ويژه بودن تكليف قيام، ديگر هيچ محذور و اشكالى متوجه اين نظريه نيست. 

 
پي نوشت: 
۸۳. مجلسى، بحار الانوار، ج۴۵، ص ۹۸.
۸۴. محمد باقر مجلسى، مجموعه رسائل اعتقادى، تحقيق سيد مهدى رجايى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۶۸ش، ص ۱۹۹.
۸۵. محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، تحقيق وتعليق: عباس قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى، چ هفتم، [بى ت]، ج۲۱، ص ۲۹۵.
۸۶. محمد تقى سپهر، ناسخ التواريخ (در احوالات حضرت سيد الشهدا(عليه السلام))، تهران، كتابفروشى اسلاميه، ۱۳۹۸هـ ، ج۱، ص ۲۶۶.
۸۷. همان، ص ۲۶۵.
۸۸. (علامه) محمد حسين طباطبايى، بحثى كوتاه درباره علم امام، ص ۴۴۲، چاپ شده در بيست مقاله، رضا استادى، ، چ اول، قم، انتشارات اسلامى، ۱۳۷۴ش.
۸۹. آيت الله صافى گلپايگانى، همان، ص ۲۶.
۹۰. همان، ص ۸۰; و نيز صفحات ۳۳، ۱۰۵، ۱۸۳، ۱۹۱، ۱۹۹ و ۲۳۷.
۹۱. سيد بن طاووس، همان، ص ۳۸، از سوى خدا براى من شهادت گاهى انتخاب شده است و من به آنجا مى روم.
۹۲. محمد ابراهيم آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، با مقدمه على اكبر غفارى، تهران، نشر صدوق، چ نهم، ۱۳۷۵ش، ص ۸۱; هم چنين آقاى على اكبر غفارى در مقدمه خويش بر اين كتاب چنين ديدگاهى را با توجه به روايت حمران شيبانى مورد تأييد قرار داده است. (ر. ك: ص ۱۴)
۹۳. سيد بن طاووس، همان، ص ۳۸.
۹۴. آيتى، همان، ص ۸۲.
۹۵. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج۴، ص ۲۹۲ شيخ مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۶۹; ابن اعثم، همان، ج۵، ص ۶۷; ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(عليه السلام) (من تاريخ مدينة دمشق)، ص ۲۰۲; ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، ج۸، ص ۱۷۶; مجلسى، همان، ج۴۴، ص ۳۶۶.
۹۶. ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج۵، ص۳۰.
۹۷. سيد بن طاووس ، همان، ص ۲۱ ـ ۲۲; محمد باقر مجلسى، همان، ج ۴۴، ص ۳۶۴. هم چنين شيخ صدوق، ابن اعثم وخوارزمى تفصيل خوابى را در كتاب هايشان آورده اند: ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بابويه القمى، الامالى، تحقيق مؤسسة البعثة، چ اول، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۷هـ ; مجلس سى ام، ص ۲۱۷، ح۱; ابن اعثم، همان، ج۵، ص ۱۹; خوارزمى، همان، ج۱، ص ۲۷۰ ـ ۲۷۱; البته خبر اين سه منبع اخير را نمى توان پذيرفت، چرا كه در برخى از روايات معتبر ديگر (چنان كه نوشته شد) حضرت تصريح مى كند كه از آنچه از سوى جدش در خواب مأمور شده است، سخن نخواهد گفت، در حالى كه سه منبع اخير از محتواى خواب، خبر داده اند.
۹۸. كلينى، همان، ج۱، ص ۲۸۱.
۹۹. كهف، ۱۱۰.
۱۰۰. احزاب، ۲۱: «لقد كان لكم فى رسولِ الله اسوةٌ حَسَنَةٌ».
۱۰۱. انعام، ۹.
۱۰۲. ابن قولويه، كامل الزيارات، ص ۱۵۷ و نزديك به اين عبارات: سيد بن طاووس، همان، ص ۴۱; مجلسى، همان، ج۴۲، ص ۸۱، ج۴۴، ص ۳۳۰ و ج۴۵، ص ۸۵.
۱۰۳. طبرى، همان، ج۴، ص ۳۰۴; ابن اعثم و خوارزمى اين خطبه را با اندكى تفاوت در عبارات، در قالب نامه اى كه حضرت خطاب به اشراف و بزرگان كوفه نوشته اند، آورده اند: ابن اعثم، همان، ج۵، ص ۸۱ ـ ۸۲; خوارزمى، همان، ج۱، ص ۳۳۵; مجلسى، همان، ج۴۴، ص ۳۸۱. سبط بن جوزى نيز اين نقل را در قالب گفت وگوى حضرت با فرزدق آورده است: يوسف بن فرغلى بن عبدالله البغدادى، تذكرة الخواص، تقديم سيد محمد صادق بحرالعلوم، تهران مكتبة النينوى الحديثة، ص ۲۴۱.
۱۰۴. طبرى:، همان، ج۴، ص ۳۰۵; خوارزمى، همان، ج۲، ص ۷. (با اندك تفاوتى در عبارات)
۱۰۵. ابن حزم مى نويسد: عبيدالله از هواداران عثمان بوده و از كوفه خارج شده و با پيوستن به معاويه، به خدمت وى درآمد. او در جنگ صفين در صف لشكريان معاويه با على(عليه السلام) جنگيد: ابومحمد على بن احمد بن حزم الاندلسى، جمهرة انساب العرب، چ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۰۳هـ ، ص ۴۱۰.
۱۰۶. مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج۳، ص ۸۴ ـ ۸۶.
۱۰۷. همان، ج۱، ص ۷۸.
۱۰۸. چنانكه مى نويسد: «... مضافاً الى ما ترتب عليه من حفظ دين جده(صلى الله عليه وآله) و شريعته و بيان كفرهم لدى المخالف و المؤالف» (جواهر الكلام، ج۲۱، ص ۲۹۵).
۱۰۹. كلينى، الكافى، ج۱، ص ۲۸۳ ـ ۲۷۹.
۱۱۰. فصل نامه حكومت اسلامى، سال هفتم، ش۲۵، پاييز ۱۳۸۱ش، مصاحبه با آقاى هاشمى رفسنجانى، ص ۳۰.

کد خبر: 36164
Share/Save/Bookmark